پیامدهای مسابقه جهانی برای کاهش ارزش پول

«جنگ ارزی» بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاده است. دور تازه این نوع از نزاع مالی که حدود یک سال است دوباره داغ شده، روز سه‌شنبه با کاهش حدود 2 درصدی ارزش یوآن چین از سوی بانک مرکزی دومین اقتصاد بزرگ جهان وارد فاز تازه‌ای شد.

عصر بانک؛جنگ ارزی، کاهش رقابت‌گونه ارزش پول ملی کشورها نسبت به همدیگر است تا از این طریق مزیتی تجاری نسبت به رقبا پیدا شود، اما این فقط چینی که در حال تلاش برای حرکت به سوی اقتصاد مصرف‌محور است، نیست که ارزش ارز خود را دستکاری می‌کند. حسین راهداری، کارشناس بازارهای جهانی و مترجم کتاب «جنگ‌های ارزی» البته معتقد است بسیاری از کشورها در مقاطعی واقعا نیاز به کاهش مدیریت شده ارز خود دارند. او در گفت‌و‌گو با «دنیای‌اقتصاد» ضمن تاکید بر اینکه اقتصادهای بزرگ جهان هم‌اکنون قطعا درگیر جنگ ارزی هستند، نقشی را که اقتصادهای نوظهور و کوچک‌تر در این روند بازی می‌کنند نیز شرح می‌دهد. پس از سال 2008، اقتصادهای پیشرفته دچار رکود شدند و برای خروج از رکود، راه‌حل اصلی را در ایجاد تورم و تقویت صادرات تشخیص دانند که نتیجه نهایی کاهش نرخ‌های برابری بود. فاز بعدی این جنگ در دوران «احیا» چه خواهد بود؟

 

«بانک خلق چین»، بانک مرکزی دومین اقتصاد بزرگ جهان، روز سه‌شنبه ارزش رسمی یوآن را 2 درصد پایین آورد تا جنجال جنگ‌های ارزی دوباره کانون توجه محافل اقتصادی و همچنین رسانه‌ها شود. «جنگ ارزی» چند سال پیش با اعتراض شدید برزیل به پایین نگه داشته شدن عمدی ارزش برخی ارزهای جهان بر سر زبان‌ها افتاد و گرچه مدتی آرام گرفت، اما از ماه‌ها پیش با کاهش نرخ‌های بهره بسیاری از بانک‌های مرکزی جهان دوباره داغ شد. به این ترتیب این روزها مقطع خوبی برای پرداختن به پیش زمینه، پیامدها و جزئیات روند جنگ‌های ارزی است. پرسش‌هایی را درباره متن و حاشیه این نوع از جدال مالی، با حسین راهداری، کارشناس بازارهای جهانی و مترجم کتاب «جنگ‌های ارزی» در میان گذاشته‌ایم. کتاب «جنگ‌های ارزی» نوشته جیمز ریکاردز کارشناس آمریکایی بازارهای پول، طلا و سهام است.

 

جنگ ارزی را چگونه می‌توان تعریف کرد و پیدایش آن را به چه عواملی می‌توان نسبت داد؟

 

جنگ ارزی، کاهش رقابت گونه نرخ ارز کشورها نسبت به همدیگر است تا از این طریق بتوانند نسبت به رقبای خود مزیت تجاری به دست بیاورند. باید اشاره شود که برخلاف تصور بسیاری از افراد در ایران که فکر می‌کنند نرخ ارز همیشه باید قوی باشد-احیانا چون وضعیت ایران را با کشورهایی مثل کویت مقایسه می‌کنند، کشوری که تولید دارد و قصد تقویت تولید از طریق صادرات را دارد، در مقاطعی نیاز دارد که برای تقویت صادرات و بهتر شدن تراز تجار‌ی‌اش، نرخ ارز خود را به‌صورت «مدیریت‌شده» کاهش دهد. عبارت «کاهش مدیریت شده» بسیار مهم است تا تمایزی قائل شویم با کاهش ارز ناشی از بحران‌های اقتصادی و سیاسی مانند آنچه در سال‌های قبل در ایران در اثر تحریم‌ها رخ داد.

 

اما مسلما شرکای تجاری یک کشور در این فرآیند متضرر می‌شوند؛ زیرا آنها بازار وارداتی کشوری می‌شوند که نرخ ارز خود را کاهش داده است. پس آن کشورها نیز متقابلا وارد فاز کاهش نرخ ارز خود می‌شوند. این امر دوری باطل ایجاد می‌کند که پایه جنگ ارزی است. در نهایت این جنگ نیز چنان که در کتاب «جنگ‌های ارزی» به آن اشاره شده، واقعا ممکن است سبب بروز بحران‌های بسیار شدیدتری شود. حتی یک درگیری نظامی واقعی.

 

الان ماه‌ها است که روند تازه‌ای از کاهش نرخ‌های بهره را در بانک‌های مختلف مرکزی در جهان شاهد هستیم. با این همه هنوز هستند کارشناسانی که موافق نیستند جهان در حال حاضر گرفتار جنگ ارزی است. شما چه فکر می‌کنید؟

 

«اقتصادهای بزرگ» در حال حاضر حتما درگیر جنگ‌های ارزی هستند. نمونه بارز آن همین اتفاقاتی است که در حوزه دلار آمریکا، یورو و پوند انگلیس در جریان است. پس از سال 2008، اقتصادهای پیشرفته دچار رکود شدند و برای خروج از رکود، راه حل اصلی در ایجاد تورم و تقویت صادرات تشخیص داده شد. نتیجه نهایی رسیدن به هر دو هدف کاهش نرخ ارزیشان در برابر شرکای تجاریشان بوده است.

 

مثلا پوند در زمانی که بحران مالی رخ داد، نرخ برابری‌اش با دلار تقریبا 2 بود؛ ولی بریتانیا یکی از کشورهایی بود که به شدت از بحران متاثر شد به این دلیل که بانک‌های انگلیسی یکی از بزرگ‌ترین دارندگان مشتقات مالی بودند که در آمریکا منتشر شده بود. به این ترتیب بریتانیا در برنامه پولی انبساطی مشابه آمریکا، هم نرخ بهره را به صفر نزدیک کرد و هم یک برنامه تسهیل کمّی (همان چاپ پول با تفاوت در تزریق پول به اقتصاد) را اجرا کرد. از این منظر این دو کشور دچار جنگ ارزی هستند، ولی آنچه در جنگ ارزی بین بزرگان اقتصاد دنیا مهم است و در کتاب «جنگ‌های ارزی» نیز به آن اشاره شده، این است که این کشورها علاوه‌بر رقبای تجاری، متحدان سیاسی و شرکای تجاری نیز هستند. از این رو همیشه نوعی همکاری ارزی و روابط پولی پشت پرده نیز بین چنین کشورهایی در جریان بوده است. یعنی این کشورها همان طور که با همدیگر رقابت می‌کنند، این رقابت را تا نابودی اقتصاد طرف مقابل خود پیش نمی‌برند.

 

مثال بسیار مهم بعدی در مورد جنگ یا همکاری ارزی، یورو است. بعد از بحران مالی سال 2008، بانک‌های مرکزی آمریکا و اروپا دو سیاست کاملا متفاوت را اتخاذ کردند.آمریکا سیاست‌های انبساط پولی را دنبال کرد در حالی که اروپا سیاست‌های ریاضتی را در پیش گرفت. نتیجه‌ سیاست‌های اروپا اعتراضات اجتماعی بود که در کشورهای مختلف مانند یونان و حتی فرانسه رخ داد. مقام‌های اروپایی بدون توجه به این اعتراضات، سیاست‌های ریاضتی خود را ادامه دادند تا در نهایت در ابتدای سال 2015 بانک مرکزی اروپا هم یک برنامه تسهیل کمی مانند آمریکا را در پیش گرفت. گویا توافقی بین آمریکا و اروپا بوده که اول اقتصاد آمریکا بازیابی شود و بعد اقتصاد اروپا که بزرگ‌ترین شریک تجاری آمریکاست، مشکل رکود خود را حل کند. منطقی هم هست چون هر دو همزمان نمی‌توانستند از رکود بیرون بیایند. این یعنی جنگ ارزی و همکاری ارزی با هم در حال اتفاق است. نمونه دیگر ژاپن است؛ ژاپن نیز در سال 2013 یک برنامه تسهیل کمی را شروع کرد. این اقدام توکیو آنقدر مهم بود که در اجلاس سران «گروه هشت» آن سال مطرح شد تا این گروه تصمیم‌گیری کند که آیا این اقدامات ژاپن مصداق جنگ ارزی است یا نه. جالب آنکه گروه هشت اعلام کرد که این کار ژاپن را مصداق جنگ ارزی نمی‌داند. احتمالا برای اینکه به ژاپن کمک کنند تا به بیش از یک دهه رکود این کشور پایان دهد.

 

به کتاب «جنگ ارزی» که توسط شما به فارسی برگردانده شده اشاره کردید. خواهشمندم کمی هم از مباحث مطرح شده در این کتاب بگویید.

 

کتاب جنگ ارزی توسط آقای «ریکاردز» نوشته شده است. ایشان مشاور سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا بوده و مسائل ارزی را از منظر امنیتی در آن سازمان‌ها بررسی کرده است. از این رو او دید جدید و جامعی نسبت به مسائل مختلف حاشیه‌ای مقوله پول دارد. در این کتاب مسایل مختلفی مطرح شده است تا نشان داده شود مقوله ارز، پیچیده‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. «پول» و ارزش آن آمیخته‌ای از کنش عوامل مختلف اقتصادی، سیاسی داخلی و خارجی و حتی اجتماعی هر جامعه است. به همین دلیل در این کتاب علاوه‌بر اقتصادهای بزرگ درگیر در جنگ ارزی، به کشورها و مسایل متنوع جامعه شناختی نیز پرداخته شده است از جمله بحران گازی بین روسیه و اوکراین. یا مثلا در این کتاب به ریشه‌های بحران اقتصادی آمریکا در سال 2008 نیز پرداخته شده است. در همین رابطه، مساله علاقه «نخبگان به رانت‌خواری» از مسائل جالب مورد نظر او است. وقتی تمدنی وارد این فاز شود که یک عده با کمترین زحمت، بیشترین سودها را ببرند و در زمان بحران هم دیگران هزینه‌های سیاست‌های اشتباه آنها را پرداخت کنند، نوعی نارضایتی اجتماعی به بار می‌آید که پیامدهای مهمی خواهد داشت. این پیامدها در آمریکا ابعاد واقعا جهانی دارد و شاید در ایران این ابعاد کمتر و محدودتر باشد. همانطور که اشاره کردم خوبی کتاب جنگ‌های ارزی این است که در آن پول تنها به‌عنوان یک موجود اقتصادی صرف دیده نشده؛ بلکه به‌عنوان یک موجود اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و خلاصه‌ای از این تحولات دیده شده است.

 

شما اشاره می‌کنید که کشورهایی که درگیر جنگ ارزی هستند، از آنجا که شرکای تجاری نیز هستند درگیر جنگ مالی تمام عیار با یکدیگر نمی‌شوند. در نظام موجود، اگر کشوری بخواهد بیرون از این زمین بازی کند، آیا زمین خواهد خورد؟

 

این طور نیست که آن اقتصادهای مهم وارد جنگ مالی تمام عیار با هم نشوند؛ گاهی اوقات این کشورها به شدت با یکدیگر دچار برخورد مالی هستند. نمونه‌اش جریمه کردن بانک‌های اروپایی بر سر تحریم‌های ایران است. پس از جریمه حدودا 9 میلیارد دلاری یکی از بانک‌های فرانسوی توسط آمریکا، فرانسوا اولاند، رسما وارد قضیه شد و به اوباما اعتراض کرد. 9 میلیارد دلار جریمه واقعا رقم وحشتناکی است. دلیل ظاهری آمریکا برخورد با یک بانک خاطی بوده است اما شاید در پس آن، ضعیف کردن یک بانک اروپایی رقیب بانک‌های آمریکایی نیز بوده باشد. مسلما اگر رقبا در برابر نظام بانکداری آمریکا قد علم کنند، قدرت به بانک‌های خارجی شیفت پیدا می‌کند و آمریکا این را نمی‌خواهد. به هر حال فعلا آمریکا دست بالا را دارد.اما حتی در این مسائل نیز برخورد مالی مدیریت شده است. فقط آن را ضعیف کرده و عقب می‌اندازد. کشورها معمولا ترجیح می‌دهند رقیب زنده ولی دست و پاشکسته و ضعیف داشته باشند، اما منظورتان را از بازی در بیرون این زمین متوجه نمی‌شوم.

 

منظور من این است که در آخرین دور جنگ ارزی که چندی است شروع شده، اقتصادهایی مانند کشورهای جنوب شرق آسیا نیز خود را درگیر کرده‌اند. چنین کشورهایی در این جنگ چه می‌کنند، نقش و تاثیر آنها چیست؟

 

بله درست است. تمامی بازارهای نوظهور از جمله برزیل و کشورهای شرق آسیا نیز در حال جنگ ارزی هستند. این کشورها بعد از بحران مالی آمریکا در ابتدا در حال جنگ با کاهش ارزش دلار بودند. در عین حال در همان زمان میزبان سرمایه‌های فراری از اقتصادی توسعه‌یافته نیز بوده‌اند. حالا این سرمایه‌ها در حال برگشت هستند که فشار زیادی را به پول این کشورها وارد کرده است و این کشورها در حال تلاش برای جلوگیری از عدم سقوط ارزش ارزهای خود هستند؛ یعنی جلوگیری از سقوط غیرمدیریت شده.

 

اما در کل اکثر این کشورها، اقتصادهای کوچکی به نسبت اقتصاد دنیا دارند و به همین دلیل اقدامات آنها شاید تاثیر واضحی مانند اثراتی که دلار یا یورو دارند، بر اقتصاد دنیا نداشته باشند ولی چین به‌طور خاص به‌دلیل حجم بالای اقتصاد خود نقش مهمی دارد. چین یک پای جنگ ارزی فعلی در اقتصاد امروز دنیاست. با وجود این قدرت عظیم اقتصادی، چین برخلاف روسیه، علنا و از روی گستاخی دست به تشدید جنگ ارزی به‌خصوص با آمریکا نمی‌زند. احتمالا به این دلیل که تبعات اقدامات متقابل آمریکا را نمی‌تواند کنترل کند. در مقابل روسیه به‌رغم ضعف‌های ساختاری در اقتصاد خود، به‌طور خاص خیلی دوست دارد نقش ارز ذخیره دلار را بگیرد و مثلا در جمهوری‌های شوروی سابق روبل روسیه را به‌عنوان یک ارز ذخیره یا ارز متداول به جای دلار یا یورو رایج کند تا شاید به این طریق سیطره سیاسی خود را نیز افزایش دهد. البته با سقوط‌های روبل پس از بحران اوکراین این آرزویی بیش نیست. اینها همه بخش‌هایی از جنگ ارزی هستند که در گوشه و کنار دنیا در جریان است. بسته به ابعاد و نقش اقتصادی و سیاسی، تبعات اقدامات آنها نیز متفاوت است.

 

با توجه به آنچه گفتید، پس هیچ کشوری در جنگ ارزی به نابودی اقتصادی و مالی نخواهد رسید ؟

 

برای کشورهایی که اقتصادهای عمده و توسعه‌یافته هستند و به نوعی رقیب و دوست یکدیگرند، این اتفاق رخ نمی‌دهد. ولی اگر کار به جایی برسد که مثلا ترکیه داخل این جنگ شود، هر اتفاقی ممکن است. هیچ کسی تضمینی نکرده است که اقتصاد ترکیه بتواند سالم از این جنگ ارزی و اقتصادی بیرون بیاید. این به ‌خصوص در مورد روسیه صادق است. آمریکا شاید حتی بدش نیاید که روسیه یک‌بار دیگر مانند دهه 90 ورشکسته شود تا شاید قدرت سیاسی پوتین نیز افول کند. البته اقتصادهای بزرگ می‌دانند که به تنهایی نمی‌توانند اقتصاد دنیا را جمع کنند و بهتر است که سعی کنند که اقتصادهای نوظهور کوچک را نیز سر پا نگه دارند. حوادث بحران شرق آسیا در دهه 90 هنوز در حافظه دنیا وجود دارد.

 

بنابراین اقتصادهای نوظهور عملا ابزاری برای پیروزی در این جنگ ندارند؟

 

نه اینطور نیست. اقتصادهای نوظهور از گذشته درس گرفته اند. مثلا بحران شرق آسیا یکی از بزرگ‌ترین درس‌ها برای این کشورها بود. در دهه 90، ورود پول‌های داغ (Hot Money) باعث رشد اقتصادی کشورهایی مانند تایلند، مالزی و …. شد ولی وقتی نوبت به خروج آن سرمایه‌ها رسید، بحران اقتصادی تمام عیاری شکل گرفت. درس مهم برای این کشورها این بود که بر ورود و خروج سرمایه تمرکز داشته باشند. در مورد جنگ ارزی، آنها بازیگر عمده نیستند، اما باید با مهارت و هنر شرایط را طوری تنظیم کنند که بتوانند شرایط پولی و مالی خودشان را پایدار نگه دارند. باوجود مشکلات و تلاطم‌های زیاد در اقتصاد دنیا در چند سال گذشته، برخی از این کشورها در مدیریت ارزهای خود در این مدت موفق بوده‌اند.

 

فدرال رزرو به احتمال قوی به‌زودی نرخ بهره را افزایش خواهد داد. از آن طرف، اروپا برنامه عظیم تسهیل کمی را شروع کرده و کشورهای دیگری نیز هستند که سیاست‌های تحریکی یا انبساطی پیش گرفته‌اند. برآیند این مجموعه در آینده چه خواهد بود؟

 

نتیجه‌ آن تا حدودی نشان داده شده است. تقویت حدود 20 درصدی شاخص دلار از آن جمله است. این رشد از آن رو است که بازار به این نتیجه رسیده که بر خلاف بسیاری از اقتصادهای دنیا، اقتصاد آمریکا وضعیت بهتری دارد و با توجه به اینکه نرخ بهره آمریکا به‌زودی بالا خواهد رفت، دلار به شدت تقویت شده است.

 

در مورد پیش‌بینی روندها در ماه‌های آتی، مسلما دلار رو به افزایش خواهد بود، چون نرخ بهره آمریکا دیر یا زود افزایش خواهد یافت. یورو کاهشی خواهد بود؛ یکی به این دلیل که اروپا هنوز اقتصادی است که نیاز به سیاست‌های انبساطی دارد و دوم اینکه روند اقبال به دلار هنوز افزایشی است، ولی این موضوع نمی‌تواند خیلی تداوم داشته باشد چون آمریکا بعد از مدتی منتقد یوروی ارزان خواهد شد. اساس جنگ ارزی همین است. در آن زمان احتمالا دو طرف به تفاهم رسیده و تعادل جدیدی در اقتصاد دنیا برقرار می‌شود.

 

شاخص دلار وقتی رشد کند، ارزش ارزهای عمده جهانی پایین می‌آید. واکنش بانک‌های مرکزی دیگر به این قضیه چه می‌تواند باشد؟

 

فعلا تا زمانی که شرایط تحت کنترل باشد، همه از رشد دلار خوشحال هستند. این دقیقا آن چیزی است که آنها برای تقویت صادرات خود به آمریکا به آن نیاز دارند.

 

این مساله به ضرر آمریکا نیست؟

 

بر خلاف تصور رایج در ایران، نرخ ارز هدف سیاستگذار اقتصادی نباید باشد بلکه وسیله‌ای برای رسیدن به یک سری اهداف اقتصادی دیگر از جمله تورم و بیکاری است. ارز ضعیف یا قوی، هر زمان منافعی برای کشور دارند. مثلا وقتی که دلار ارزان است، این به آمریکا کمک می‌کند که صادراتش را به کشورهای دیگر افزایش بدهد ولی وقتی دلار خیلی تقویت شود، این به آمریکا کمک می‌کند که با دلار قوی به سمت خرید شرکت‌های کشورهای دیگر به‌خصوص شرکت‌های تکنولوژی‌دار اروپایی برود. با افت شدید یورو، الان بسیاری از کالاها و کارخانه‌های اروپایی ارزان به نظر می‌رسند، اما در تمامی این رفتارها، یک مکانیزم تعادلی وجود دارد.

 

چرا؟

 

مثلا وقتی سرمایه از آمریکا خارج بشود، این اتفاق سبب افت دلار می‌شود.

 

اگر شاخص دلار بالا برود، قیمت طلا پایین می‌آید. قیمت نفت نیز همچنان ضعیف است که به ضعف طلا کمک می‌کند. اگر رشد دلار باعث تصحیح سطح شاخص‌های سهام شود، بخشی از سرمایه‌ها به بازار فلزهای گرانبها باز خواهد گشت. برآیند این اتفاقات چه خواهد بود؟

 

به نظر من طلا افت شدید خود را در سال 2013 تجربه کرده است و از آن پس افت آرام‌تر و با صعودهای ناموفق مقطعی رخ داده است. در عین حال، عواملی نیز نشان از سختی رشد دوباره قیمت آن دارند. اول اینکه طلا دیگر به بحران‌های ژئوپلیتیک مانند بحران اوکراین حساسیت نشان نداد. دوم اینکه خرید طلا توسط بانک‌های مرکزی از جمله روسیه و چین به رشد قیمت آن کمک نکرده است. سال گذشته بانک مرکزی روسیه یکی از بزرگ ترین خریداران طلا بود. بانک مرکزی چین هم تقریبا 600 تن طلا در شش سال گذشته به ذخایر خود افزوده است. اما هیچ‌کدام از این اخبار قیمت را انفجاری بالا نبرد اگرچه شاید در برابر افت بیشتر مقاومت ایجاد کردند. این نشان می‌دهد که یکسری مسائل بنیادین در مورد طلا در حال عوض شدن است. به این دلیل ممکن است که حتی سقوط بازارهای سهام نیز نتواند آن چنان که انتظار می‌رود، جهش قابل توجهی را در بازار طلا ایجاد کند. به نظرم اونس تا مدتی در محدوده 1200-1100 دلار باقی بماند. اگر پایین تر برود دوباره برمی‌گردد.

 

یعنی اونس حتی با تصویب افزایش نرخ‌های بهره در آمریکا هم سقوط نخواهد کرد؟

 

بازار پیشاپیش می‌داند که این اتفاق خواهد افتاد و واکنش خود را شروع کرده است. مساله این است که اگر طلا خیلی ارزان بشود، تقاضا زیاد می‌شود و این در برابر افت بیشتر مقاومت ایجاد می‌کند. در ضمن باید نگاهی هم به هزینه تولید طلا داشت. هزینه تولید طلا به‌طور میانگین حدود 1150 دلار در هر اونس است.

 

پس بازار طلا، دیگر بازار سودهای کلان نیست؟

 

نوسان‌های شدید گذشته ممکن است به این زودی‌ها تکرار نشود، ولی طلا مثل هر بازاری همیشه به اخبار گوناگون واکنش نشان می‌دهد و از این رو روند آن بستگی به حوزه‌های مختلف دارد. با این حال، با توجه به شرایط فعلی و انتظارات بازار در مورد نرخ بهره، فکر نمی‌کنم شوک افزایشی مانند سال 2011 یا کاهشی مانند سال 2013 به بازار طلا وارد شود.

 

 

 

/دنیای اقتصاد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.