خلاقیت در کسب مهارت عامل پیشرفت شغلی
عصر بانک؛در یک بازار رقابتی، اعتبار شما بهعنوان یک متخصص، ضامن بقای شما است. برند تنها یک اسم نیست. گاه مهارتها و اعتبار شما همانند یک برند، معرف شما است.
اگر رهبر یک سازمان باشید و در عرصه بینالمللی در حوزه تخصص خود صاحبنظر باشید، میتوانید از این کشور به آن کشور سفر کنید، سخنرانی کنید و مبالغ هنگفتی را به عنوان حق سخنرانی دریافت کنید. اما داشتن اعتبار نه تنها به نفع رهبران سازمان، که به نفع کارکنان نیز هست. اگر کارمند یک سازمان معتبر باشید، شانس شما برای پیشرفت و ارتقای شغلی بیشتر است و فرصتهای شغلی بیشتری برای شما ایجاد میشود. اما چگونه برای خود اعتبار کسب کنیم؟ چه کنیم تا در حوزه کاری خود حرفی برای گفتن داشته باشیم؟ من رعایت این چند نکته را توصیه میکنم:
ایرادی ندارد اگر از صفر شروع کنید. بیشتر مردم تواناییهای خود را دستکم میگیرند. شاید شما در حد شکسپیر نباشید اما ممکن است نامهنگاری را خوب بلد باشید و بتوانید آن را به دیگران نیز آموزش دهید. شما «اوسین بولت» (قهرمان دو سرعت جهان) نیستید اما شاید بدانید چگونه اعضای گروه خود را به تکاپو بیندازید. «مایکل لکی» زمانی که نایبرئیس بخش منابع انسانی یک شرکت تبلیغاتی بزرگ بود به حوزه مربیگری سازمانی علاقهمند شد.
گرچه مربیگری تا حدی با شغل فعلی او مرتبط بود، اما جزو مسوولیتهایش نبود و هیچگاه در عمل، مربیگری نکرده بود. بنابراین دست به کار شد و تصمیم گرفت مربیگری را یاد بگیرد. در ابتدا او هیچ تجربهای نداشت و با متخصصان مربیگری مشهور جهان قابل مقایسه نبود اما چیزی نگذشت که در سازمان، او به یکی از خبرهترین افراد در این حوزه تبدیل شد. او در مصاحبهای در این باره به من گفت: «نمیتوانید یک شبه راه صد ساله را طی کنید. در آغاز کار لازم نیست که در سطح بینالمللی بهترین باشید. همین که در شرکت خودتان بهترین باشید، کافی است و لازمه آن، کسب تخصص و مهارتهای لازم است. زمانی که به این نقطه دست یافتید، میتوانید تواناییهای خود را خارج از محدوده سازمان محک بزنید.»
در مراحل اولیه لازم است که تواناییها و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسید. در ابتدای کار هیچکس توانایی رقابت با غولهای عرصه کسبوکار را ندارد و شما نیز از این قاعده مستثنی نیستید. پس اگر ارزیابی درستی از تواناییهای خود نداشته باشید یا خود را بسیار بالاتر از آنچه واقعا هستید تصور کنید، ممکن است هنگام مواجهه با بحران، اعتبار خود را از دست بدهید. اما اگر بدانید که در میدان رقابت کجا ایستادهاید و درباره جایگاه خود با دیگران صادق باشید، رقبای شما نیز تواناییهای شما را محترم خواهند شمرد و خطاهای شما را به حساب کمتجربگیتان خواهند گذاشت.
به مرور زمان که برای خود شهرت و اعتبار کسب کردید، ببینید که آیا سازمان، برای شما ارزش و اعتبار قائل است یا خیر. این به ویژه زمانی اهمیت مییابد که شما کسب مهارت در حوزهای را آغاز کرده باشید که به مسوولیتها و وظایف شما در سازمان ارتباطی نداشته باشد، درست مثل مایکل. او در این رابطه میگوید: «به هر حال من در آن شرکت کار میکردم و مربیگری جزو وظایف من نبود. باید کاری میکردم تا تمرین مربیگری، با اهداف سازمان و مدیرانم همسو شود و به شغلم لطمهای وارد نکند.» او هر روز مهارت جدیدی یاد میگرفت و همزمان، تصویری که دیگران از او در ذهن داشتند، تغییر میکرد. رفته رفته مایکل به حدی از تخصص رسید که از او خواستند تا در کنفرانسی که چهرههای مشهور تکنولوژی در آن حضور داشتند، سخنرانی کند. این اتفاق به مذاق مدیرانِ مایکل خوش نیامد. او برای مدیران خود توضیح داد که فعالیتهای جدید او با اهداف سازمان مغایرتی ندارد و به این ترتیب به هرگونه شک و شبههای که درباره او وجود داشت، پایان داد.
اشتیاق مایکل برای سخنرانی در آن کنفرانس، برای مدیرانش قابل درک نبود. مایکل برای آنها توضیح داد فعالیتهای برونسازمانیاش، به نفع سازمان نیز هست و به گسترش روابط سازمان با مشتریان و جلب مشتریان جدید میانجامد.
نهایتا اینکه، باید بتوانید در زمان مناسب برای گسترش مهارت خود استراتژی طراحی کنید. شما میان همکارانتان به داشتن کدام مهارت مشهور هستید؟ آن را کشف کنید و در زمان مناسب برای گسترش آن اقدام کنید. مایکل در این باره میگوید: «ممکن است سالها پیش وارد حوزهای شده باشید بیآنکه حتی درباره آن فکر کرده باشید. حتی ممکن است سالها در حوزهای که به آن علاقهمند بودهاید فعالیت کرده باشید، اما به جایی نرسیده باشید یا موفقیتی کسب نکرده باشید، چراکه علاقه لازم است اما کافی نیست.» مایکل توانایی خود را کشف کرده و دریافت که در حوزه مربیگری موفقتر است، بنابراین به تقویت مهارتهای مربیگریاش پرداخت و به طور حرفهای وارد این حوزه شد. چیزی نگذشت که مهارتهای مربیگری او بر سایر مهارتهایش سایه انداخت و حالا هر کس نام مایکل را میشنید، ناخودآگاه به یاد مربیگری میافتاد.
این اتفاق به نفع اعضای تیم همکاران و نهایتا به نفع سازمان نیز بود؛ چراکه او توانسته بود تیم را به اهداف و نتایج مورد نظرشان نزدیک کند. با این وجود کسی از اهداف و نتایج سخنی نمیگفت و همه تنها از تواناییهای مربیگری او سخن میگفتند. به همین علت او تصمیم گرفت بیشتر بر اهداف و نتایج سازمانی و کمتر بر مهارتهای مربیگری خود تمرکز کند. او در این راستا میگوید: «اینکه شما به داشتن مهارتی شناخته شده باشید خوب است اما اگر دیگران بدانند که دقیقا چه موفقیتهایی کسب کردهاید یا کدامیک از اهداف سازمان را محقق ساختهاید، بهتر است چرا که در حقیقت به زبانی سخن گفتهاید که کاملا قابل درک و اندازهگیری است و تصویر هوشمندانهتری از شما در ذهن دیگران نقش میبندد.» او با بهکارگیری این نکات حالا توانسته است رتبه سازمان خود را بالا ببرد و حوزه مسوولیتها و اختیاراتش نیز گستردهتر شده است.
کسب اعتبار و مهارتهای جدید درون یک سازمان کار چندان آسانی نیست، چرا که شغل شما به سازمان وابسته است و ناچارید میان مهارتها و علایقتان و اهداف و مسوولیتهایی که در سازمان بر عهده دارید توازن برقرار کنید، اما اگر بتوانید این توازن را برقرار کنید، گسترش مهارتها یا کسب مهارتهای جدید، اعتبار حرفهای شما را افزایش خواهد داد و همگان به ارزش واقعی شما پی خواهند برد.
نویسنده: دوری کلارک
مترجم: مریم مرادخانی
منبع: HBR
/دنیای اقتصاد