ندانستن عیب نیست
عصر بانک؛موردکاوی: «فرانک» در مخمصه گیر افتاده بود. او که سالها در واحد چاپ یک شرکت انتشاراتی بزرگ فعالیت کرده بود، حالا به سِمت مدیریت ارشد اجرایی همان شرکت منصوب شده بود. او حدود 20 سال ویراستاری کرده بود و حالا از اینکه قرار بود مدیریت شرکت را بر عهده بگیرد، به شدت هیجانزده بود. مدیر سابق شرکت بازنشسته شده بود و سایر مدیران میدانستند که بهترین گزینه برای مدیریت، فرانک است، چرا که او همیشه به دنبال ایدههای جدید و خلاقانه بود و اطلاعاتش همواره به روز بود.
اما حالا فرانک در جلسهای حضور یافته بود که اصلا برایش هیجانانگیز نبود. در مقابل او چند تن از مدیران رده بالا و کارمندان نشسته بودند و مدیر واحد دیجیتال، «آنا ماری» داشت اهداف و چشماندازهای پیشروی شرکت را برای فرانک شرح میداد. مشکل اینجا بود که فرانک حتی یک کلمه از صحبتهای آنا را متوجه نمیشد. او نمیدانست چه کار کند. آیا باید از آنا میخواست تا حرفهای خود را دوباره تکرار کند یا وانمود میکرد که متوجه صحبتهای آنا شده؟ او میترسید که اگر سوالی بپرسد، همه به دانش و سواد او شک کنند و از طرف دیگر اگر سوالی نمیپرسید، ممکن بود بعدا به دردسر بیفتد.
مدیریت همواره چالشزاست: اگر مدیر باشید، همه چشمها به شماست. همه انتظار دارند که شفاف عمل کنید و گفتار و رفتار شما در عملکرد همه کارکنان تاثیرگذار است. هیاتمدیره و سهامداران شما نیز از شما انتظار دارند که در نوسانات اقتصادی، پایداری سازمان را تضمین کنید.
مدیریت ماهیتا فعالیت طاقتفرسایی است و طی دهه اخیر سختتر هم شده. دنیا به سرعت در حال تغییر است و مدیران به دنبال یافتن راههایی هستند تا از این تحولات و تکنولوژیهای روز عقب نمانند.
داستانی که در ابتدا شنیدید، تنها منحصر به فرانک نیست و تقریبا تمام مدیران، امروز با چنین چالشی روبهرو هستند. نخستین سوالی که به ذهن هر مدیری خطور میکند این است: چگونه میتوانم یک سازمان را به سوی آینده هدایت کنم وقتی چیزهای زیادی هست که نمیدانم؟ از کجا باید شروع کنم؟ از کجا بفهمم که دقیقا چه چیزهایی را باید یاد بگیرم؟ چگونه از دیگران سوال بپرسم بدون اینکه دانش و صلاحیتم زیر سوال برود؟
طبیعی است در دنیایی که هر لحظه در حال تغییر است، شما همه چیز را بلد نباشید. ما طی سالیان سال همکاری با مدیران و رهبران دریافتهایم که برخی از مدیران که اتفاقا نزد کارکنان خود محبوب و قابل احترامند، از «اقرار به ندانستن» هراسی ندارند. آنها اگر چیزی را ندانند سوال میکنند بدون آنکه از قضاوت دیگران بترسند. نتایج تحقیقات نشان میدهد که اشتیاق یک مدیر ارشد برای یادگیری و تجربههای جدید بر کارآمدی سازمانی تاثیر مستقیم دارد؛ اما اگر تازهکار هستید و تجربه چندانی در مدیریت ندارید، روشهای زیر به شما کمک میکنند تا موفقیت خود را تضمین کنید:
از سوال کردن نترسید: شریک تجاری من به طرز شگفتانگیزی در کارش موفق است. من واقعا در حیرتم که چگونه هر روز شبکه ارتباطات خود را گسترش میدهد و چطور مشتریان را پشتیبانی میکند. من برای او احترام زیادی قائلم و از صمیم قلب معتقدم که او انسان شایستهای است. به همین علت اگر درباره هر موضوعی از من سوال بپرسد، به دانش او شک نمیکنم. اتفاقا به نظر من او انسان موفقی است تنها و تنها به این علت که اگر نداند، سوال میکند. او هراسی از سوال کردن ندارد و از نظرش، قرار نیست همه، همه چیز را بدانند. هر کسی در حوزه تخصص خودش خبره است و ممکن است از حوزههای دیگر سر درنیاورد. اگر قرار است مدیریت یک سازمان را عهدهدار شوید، بهتر است مهارتها و نکات کلیدی مدیریت را از قبل فراگرفته باشید اما همانگونه که حوزه کسبوکار به سرعت تغییر میکند، دانستههای شما نیز نباید در یک سطح باقی بماند. فضا را برای یادگیری بیشتر باز بگذارید. از نظر کارکنان اشتیاق یک مدیر برای یادگیری، یک ویژگی مثبت است.
یک فرد تازهکار ممکن است بارها و بارها اشتباه کند: فرانک میترسید سوال کند؛ چرا که فکر میکرد یک مدیر باید همه چیز را بداند. ما انسانها دوست داریم در انجام هر کاری بیعیب و نقص باشیم. بهویژه زمانی که بالغ میشویم و در حوزه کاری خود تجربه کسب میکنیم، اینکه یک کار جدید و «بیتجربگی» را تجربه کنیم، برایمان دشوار است. فراموش نکنید که در آغاز هر کار، شما ممکن است بارها اشتباه کنید و این کاملا طبیعی است. ممکن است بعد از هر اشتباهی که مرتکب شدید، احساس بیهودگی کنید. هر تجربه جدید سرشار از ناشناختههاست و در دنیایی که به سرعت در حال دگرگونی است، چارهای ندارید جز اینکه هر روز مطالب جدیدی را بیاموزید. اگر این حقیقت را بپذیرید که «هر فرد تازهکاری ممکن است بارها اشتباه کند»، دیگر از بروز خطاهای خود آزرده نخواهید شد.
یکی از مراجعان من با همین مشکل مواجه شده بود. او قرار بود رویکرد مدیریتی خود را تغییر دهد. او از رویکرد جدید چیزی نمیدانست و از سوال کردن میهراسید چرا که فکر میکرد اگر سوال بپرسد، او را به بیکفایتی متهم کنند. به او گفتم: «اگر این حقیقت را بپذیری که ندانستن عیب نیست، بخش اعظمی از مشکلاتت رفع خواهد شد.» او پس از آنکه دیدگاه خود را در این رابطه تغییر داد، کمتر احساس استرس میکرد و حالا با آرامش خاطر میتوانست یاد بگیرد و تجربه کند.
در ملأ عام اقرار کنید که تازهکار هستید: برای یک مدیر ارشد، این دشوارترین مرحله است. اقرار به ندانستن در ملأ عام، آن هم در شرایطی که دوست دارید قدرتمند و با کفایت جلوه کنید، ممکن است ابتدا ترسناک به نظر برسد؛ اما اگر آنقدر جرات داشته باشید که در ملأ عام به تازهکار بودن خود اقرار کنید، تمام ترسهای شما از بین خواهد رفت. لازم نیست طوری رفتار کنید که انگار از مدیریت هیچ چیز نمیدانید. فقط به کارکنان خود بگویید که ممکن است اشتباه کنید و به همکاری آنها نیز نیاز دارید.
مثلا فرانک میتوانست چند نفس عمیق بکشد و بگوید: «خیلی متوجه صحبتهای شما نشدم. ممکن است کمی واضحتر توضیح دهید؟» مطمئنا اگر اینگونه رفتار میکرد، ضربان قلبش کاهش مییافت و آرام میشد. آنا نیز احتمالا شمردهتر صحبت میکرد تا برای فرانک قابل فهم باشد. به این ترتیب بستری بر پایه شفافیت و اعتماد شکل میگرفت.
بنابراین هیچگاه خود را از دانش و نظرات دیگران محروم نکنید. از کارمندان خود سوال کنید. شاید کارمندان شما نکاتی را بدانند که هرگز به ذهن شما خطور نکرده است.
مترجم: مریم مرادخانی
منبع: HBR
/دنیای اقتصاد