من نگران این همه مهاجرت هستم
وحید والی، رئیس کارگروه تبادل کمیسیون بلاکچین و رمزارز نصر کشور، همبنیانگذار و مدیرعامل هلدینگ نیک اندیش است. این هلدینگ در حوزه پرداختهای بینالمللی و ارزهای دیجیتال فعالیت میکند. زیرمجموعههای هلدینگ نیک اندیش شامل سایت نیک پرداخت (ارائهدهنده خدمات پرداخت بینالمللی)، کوین نیک مارکت (پلتفرم معاملات ارزهای دیجیتال) و کوین نیک (صرافی آنلاین ارز دیجیتال) است. نوشته زیر یادداشتی است از وحید والی درباره مهاجرت نخبگان از کشور.
چند روز پیش، تحلیلی درباره مهاجرت نخبگان میخواندم. خب، مثل اینکه کار به جایی رسیده که شرکتها با همه افرادشان در حال مهاجرت هستند. ما ماندهایم و تلاش میکنیم با آن دسته از نخبههای مملکتمان که هنوز ماندهاند، همکاری کنیم و بر مبنای علم و دانش، ارزشی بیافرینیم. ولی هر روز شاهد این هستیم که از تیم خودمان هم عدهای قصد دارند ترک وطن کنند. ما هم باوجود انواع و اقسام مشکلات اقتصادی و گرانی، تا حدی که بتوانیم به آنها یادآوری میکنیم که اگر ماندیم برای رشد کشورمان است. بگوییم که اگر ما هم برویم، پس چه کسی بماند؟ چه کسی به فکر آبادی کشور باشد؟ تا حدی هم شاید موفق باشیم، ولی وقتی سنگاندازیها در این حجم از سمت هر نهادی، که حتی برخی از آنها را نمیشناسیم، ادامه دارد، به همه حق میدهم اگر سودای رفتن به سر داشته باشند.
حقیقتا سخت است که یک تیم را همراستا و در جهت ارزشهایی که به نفع مردممان است به خط نگه داریم. تقریبا این موضوع به یکی از چالشهای هر روزه ما تبدیل شده است. امسال به نام دانشبنیان مزین شده است. ما، به عنوان افرادی که اسم کارآفرین را یدک میکشیم، با چنگ و دندان در حال مقابله با این مشکلات هستیم و سعی میکنیم تا بسیاری از این هجمهها و فشارها به تیمهایمان نرسد. ولی ما هم داریم در همین مملکت زندگی میکنیم. هزینههایمان چندین برابر شده است. زندگیهایمان سختتر شده است.
ولی با تنی خسته و زخمی همه تلاشمان را میکنیم که بمانیم، که سرپا باشیم، که حتی با وجود همه این مشکلات کسب و کارهایمان را گسترش دهیم. ولی واقعا ما هم گاهی کم می آوریم.
تقریبا تمام تصمیماتی که در سطوح حاکمیتی گرفته میشود، ضرباتش به کسب وکارها هم وارد میشود. چون مهمترین دارایی یک شرکت همان منابع انسانی آن است. منابع انسانی یک سازمان عضوی از همین مردم است، که هر روز تحت انواع فشارهای اجتماعی و سلیقهای قرار میگیرند. طبیعیست وقتی شرایط مهاجرت برایشان فراهم شود، حداقل به آن فکر کنند. من هم به عنوان یک کارآفرین شاید در خارج از ایران بتوانم بسیار بهتر از ایران کسب و کار کنم. آن چیزی که تا به امروز نگذاشته است به مهاجرت فکر کنم، امیدم به ساختن مملکت است. همه هجمهها، متلکها و فشارهایی را که از سمت نهادهای مختلف نثارم میشود تحمل میکنم؛ چون رویایی در سر دارم. دوست دارم آنچه میتوانم را برای کشور خودم بگذارم. همه هدفم در این چند سال این بوده که افرادی را با خود همراه کنم که دغدغهشان فقط پول نباشد؛ دغدغهشان ساختن باشد، خلق ارزش باشد. اینکه شرکتها با نیروهایشان دستهجمعی مهاجرت میکنند، دردش را من خوب میفهمم. ولی همه تلاشم، باز هم همین است که بگویم ایران متعلق به همه ماست. اگر میخواهیم آیندهمان را بسازیم نمیتوانیم آن را رها کنیم و بعد به این امید باشیم که دیگری بسازدش و بعد ما اگر صلاح دیدیم برگردیم و استفاده کنیم.
ما همانهایی هستیم که باید در این شرایط اقتصادی، در جبهه اقتصادی بجنگیم؛ با همه مشکلات داخلی و خارجیاش. رفتن کار راحتیست. ماندن و ساختن است که سخت است. همیشه پاداش را آنهایی میگیرند که میمانند و میجنگند. پاداش برای من تاثیرگذار بودن است. پاداش از نظر من عمل کردن است. ساختن است. با مشکلات جنگیدن است. باید از پسش برآییم. میجنگیم در سنگرمان. ولی امید دارم نیروهایی که قرار است ما را پوشش دهند، توپخانهشان را روی سر ما تنظیم نکنند و آتششان را روی دشمن بریزند. ما به حد کافی و حتی بیش از حد کافی توانمان را از دست دادهایم. هیچ کاری هم اگر نمیتوانید بکنید، دلمان را حداقل گرم کنید؛ تا بجنگیم و بسازیم. نفسمان را نگیرید. بگذارید بمانیم. بگذارید دلمان هرروز محکمتر بتپد، بگذارید دل همکارانمان هم گرم باشد.
من نگران این همه مهاجرت هستم. با چنگ و دندان، تلاش میکنم که برای مملکتم بسازم. کمکمان کنید و چوب لای چرخمان نگذارید.
جز تو یاری نگرفتیم
و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم
بر آنیم هنوز…