چرا ایرانیان از شر تورم خلاص نمیشوند؟
تورم، واژهای که امروزه در اذهان نه تنها ایرانیان بلکه ساکنان اقتصادهای پیشرفته نیز برجسته است. در ادبیات اقتصادی اولین توصیفی که از این پدیده ارائه میشود، رشد مستمر سطوح قیمتها است که در نهایت با محاسبه میانگین وزنی یک سبد از کالاهای برگزیده، مقدار آن تعیین میشود.
تورم، اما از منظر دیگر نشانگر نظم مالی دولت، سطح عرضه پول توسط بانک مرکزی و بانکهای تجاری، وضعیت اوراق قرضه دولتی، چشمانداز مردم از آینده خود و بسیاری از موارد دیگر است که مقدار و تغییرات آن را برای محاسبات اقتصادی و تجاری بسیار راهبردی میسازد.
چرا تورم رخ میدهد؟
ادبیات اقتصادی پیرامون تورم به قدری غنی و بررسی شده که شاید یک اقتصاددان در طول عمر کاری خود نتواند آن را به طور کامل پوشش دهد، اما مطالعات اولیه اقتصاد کلان در این زمینه، علی الخصوص اقتصاددان بزرگ میلتون فریدمن، این پدیده را اساسا پولی میداند. این یعنی تورم ناشی از عرضه کمتر یا بیشتر از حد لازم پول در یک اقتصاد است. اگر ما هر ریال موجود در چرخه اقتصاد را حامل قدرت خرید بدانیم، در صورتی که مردم تعداد ناکافی از آن داشته باشند در انجام معاملات خود دچار مشکل شده و تمایل آنها برای خرید کالا و خدمات میکاهد و به این ترتیب برعکس آن نیز میتواند رخ دهد. اضافه عرضه پول موجب افزایش تمایل خرید در مردم و افزایش سطوح قیمتها میشود.
چرا باید این عرضه و تقاضا به هم بخورد؟
در جهان امروز، عرضه پول به طور انحصاری در دستان حاکمیت هر کشور است و سیاستمداران براساس تصمیمات و سیاستهای گوناگون خود ممکن است ناترازیهایی در ترازنامه بانک مرکزی ایجاد کنند. این بدین معنی است که آنها با استقراض بیحساب و کتاب در سمت داراییهای این نهاد بدهی ایجاد کرده که به موجب آن پول پرقدرت یا پایه پولی برای آنها چاپ و توزیع میگردد. این پول پس از خرج شدن توسط دولت و ورود به چرخه اقتصاد به واسطه ورود به چرخه بانکی تا چندین برابر میتواند دچار افزایش حجم شود.
مکانیسم ایجاد تورم در ایران چیست؟
کوتاهترین پاسخ چنین است: نفت! اما اگر بخواهیم دقیقتر پاسخ دهیم، دولتها در ایران، از قبل وقوع انقلاب سال ۵۷، به دلیل وجود منابع نفتی و درآمدزایی سرشار آنان همواره به منبع عظیمی از دلار دسترسی داشتهاند. این دلارها از دو مسیر در این کشور موجبات تورم را فراهم کردهاند: اول اینکه به هنگام افزایش درآمد نفتی، دولت حجم عظیمی دلار به جیب میزند. این دلارها در اقتصاد ایران قابل خرج نیست. در نتیجه بانک مرکزی را مجبور به خرید آن میکند و فرضا ۱۰۰ میلیارد تومان در ازای آن چاپ میشود.
از سمت دیگر، بانک مرکزی همه دلارهای خریداری شده را به بازار ارز عرضه نمیکند و تنها ۷۰ میلیارد تومان ارز میفروشد. در نتیجه به واسطه این درآمد نفتی، ۳۰ میلیارد تومان به چرخه پولی کشور افزوده میشود.
مسیر دوم نیز این است که به هنگام سقوط قیمت نفت در بازارهای جهانی، درآمد دولت کاهش مییابد. از آن جایی که مخارج دولتی چسبندگی داشته و به راحتی قابل قطع کردن نیست، دولت از بانک مرکزی برای تامین مخارج استقراض میکند. این بار به جای ۳۰ میلیارد تومان، ۵۰ میلیارد تومان به چرخه پولی افزوده میشود.
در چنین شرایطی است که مشاهده میشود در هر دو حالت رفتاری را از دولت دیده میشود که موجبات تورم مزمن بالا را فراهم میآورد و تا وقتی که از عرضهی بیمحابای دلار به بازار ارز کشور جلوگیری نشود، تغییری در این معادلات رخ نخواهد داد.
مضاف بر این، وجود نظام بانکی بحران زده در کشور نیز به گسترش تورم دامن میزند. بانکهای کشور به علت پیروی نکردن از اصول بانکداری مدرن، بنگاهداری و ناتوانی اقتصاد کشور در خلق ارزش افزودهی کافی، با حجم عظیمی از داراییهای فریز شده و مطالبات معوق روبهرو هستند که آنها را به سمت استقراض ریال از بانک مرکزی سوق میدهد که این رفتار نیز در نهایت به گسترش حجم ریال در کشور خواهد انجامید.
تورم، زلزلهای که بنیان اقتصاد را فرو میریزد
پرسش بعدی در این جا است که چرا اصلا باید تورم را درمان کرد. در صورتی که اقتصاد یک کشور سالانه ۲۰ درصد تورم مستمر داشته باشد، در صورتی که سطح دستمزد سالانه ۲۵ درصد حداقل رشد کند کسی با این عدد مشکلی نخواهد داشت.
متاسفانه این امر تنها رویایی شیرین است. اگر اقتصاد را به مثابه یک زمین فرض کنیم که ساختمان بنگاههای اقتصادی در آن بنا شده، تورم به مانند زمین لرزهای مداوم است. بی شک ساختمانهای ما هر روز زمینلرزههای یک با دو ریشتری بیشماری را برمیتابند، اما اگر قرار بر وقوع مستمر زلزههای پنج یا شش ریشتری باشد، ساختمانی در آن زمین باقی نخواهد ماند.
از منظر تخصصیتر، تورم باعث کاهش سوددهی پروژهها میشود که تمایل به سرمایهگذاری را کم میکند. حاصل این امر کاهش تولید اقتصاد و رفاه شهروندان است. از سمت دیگر نوعی عدم قطعیت به واسطهی تورم در اقتصاد ایجاد میشود که این نیز تمایل به فعالیتهای اقتصادی را کم میکند. از آن جایی که تورم در کالاها به طور همزمان رخ نمیدهد، سفتهبازی شدیدی در آن اقتصاد شکل خواهد گرفت که ضربه دیگری بر تولید اقتصادی است.
به دلیل تورم، شکاف فقیر و غنی رشد میکند و فقرا شدیدا فقیر خواهند شد. از این رو شاید بتوان گفت تورم سایه شیطان بر یک اقتصاد است، سایهای که بایستی پیش از ایجاد و گسترش بحران، سنگینی آن را از سر اقتصاد برداشت.
میانگین حسابی= ۲۰٫۵۲% میانگین حسابی ۱۳۹۷-۱۴۰۰= ۳۷٫۲۵%