چگونه اختلافات میان نسلهای مختلف را مدیریت کنیم
عصر بانک؛در سالهای نه چندان دور، رسم بر این بود که کارکنان به محض دریافت حکم بازنشستگی با دنیای کار خداحافظی میکردند و فصل جدیدی از زندگی خود را آغاز میکردند. در آن روزها وقتی نسل جدید وارد بازار کار میشد، نسلهای قدیمیتر بازنشسته میشدند و جای خود را به جوانترها میدادند. میان کارکنان، اختلاف سنی فاحشی وجود نداشت و از این رو، محیط کار سادهتر و مدیریت کارکنان آسانتر بود. این روزها اما، بسیاری از کارکنان سالخورده دیرتر از موعد مقرر بازنشسته میشوند. در حقیقت، بیبیبومرها (Baby Boomers) که سالخوردهترین نسل مشغول به کارند، بنا به دلایلی چون بالا بودن هزینههای زندگی و کمبود پسانداز تمایلی به بازنشستگی ندارند. از سوی دیگر، نسلهای جوانتر، رفته رفته فارغالتحصیل و وارد بازار کار میشوند. همین اتفاق ساختار محیط کار را دگرگون کرده است، چرا که اگر این روند ادامه پیدا کند، بهزودی چهار نسل متفاوت در سازمانها دوشادوش هم کار خواهند کرد: بیبیبومرها، نسل X، نسل Y و نسل Z. حضور نسلهای مختلف در محیط کار چه پیامدهایی را به دنبال دارد؟ میان ارزشها، اصول اخلاقی و انتظارات آنها چه تفاوتی وجود دارد؟ چگونه میتوان این تفاوتها را به بهترین نحو مدیریت کرد؟
طی سالهای اخیر، محیطهای کار همواره متشکل از سه گروه سنی مختلف بودهاند: نیروی کار جوان و پرانرژی و تازهکار، نیروی کار میانسال که بیشتر در سطوح و سمتهای مدیریتی مشغول به کارند و نیروی کار سالخورده که 20 یا 30 سال سابقه کار دارند و معمولا در سطوح ارشد سازمان فعالیت میکنند. اما این روزها تفاوت سنی کارکنان جوان و سالخورده گاهی به 40 سال میرسد. وجود ردههای سنی مختلف در محیط کار طیف گستردهتری از استعدادها را به ارمغان میآورد، اما تفاوت میان این نسلها، ارزشها و دیدگاههایشان، شیوههای برقراری ارتباط و عادات کاری آنها میتواند باعث ایجاد شکاف و اختلاف میان کارکنان و مدیران شود. در ادارات، تفاوتهای میان نسلها میتواند روی موضوعات مختلفی مثل جذب نیرو، تشکیل تیم، مواجهه با تغییرات، ایجاد انگیزه، مدیریت و بهرهوری تاثیرگذار باشد. تفاوت نسلها از نظر نحوه برقراری ارتباط با دیگران میتواند به افزایش نرخ جابهجایی نیروی کار(Employee Turnover) منجر شود. در چنین فضایی کارفرمایان در جذب نیرو و جلب اعتماد و تعهد کارکنان دچار مشکل میشوند. با ورود جوانان نسل Z به بازار کار در سالهای آینده، این وضعیت پیچیدهتر نیز خواهد شد.
بیبیبومرها:
این نسل بین سالهای 1946 تا 1964 متولد شدهاند. در این دوران نرخ زاد و ولد به میزان قابل توجهی افزایش یافت و واژهBaby Boom که به معنای انفجار جمعیت است نیز از همین رویداد نشات گرفته است. در ایالاتمتحده، جمعیت افراد این نسل به 75 میلیون نفر میرسد و به همین دلیل، در مقایسه با سایر نسلها، بیشترین تاثیر را روی ساختار جامعه آمریکا داشتهاند. آنها شاهد رویدادهای تاریخی مهمی بودهاند. بیبیبومرها خوشبین و واقعگرا هستند. آنها متعلق به دورهای هستند که تکنولوژی پیشرفت چندانی نداشته است. بعضی از آنها در آستانه بازنشستگی قرار دارند و برخی دیگر، پس از بازنشستگی و در سالهای پس از 60 سالگی همچنان مشغول به کارند. از نظر بسیاری از آنها، سختکوشی و فداکاری دو عامل اصلی موفقیت در محیط کار است. آنها بهکار تیمی، مشارکت، فضای رقابتی و تصمیمگیری گروهی علاقه دارند و به کارفرمایان خود کاملا وفادارند. این نسل به مفهوم «توازن میان کار و زندگی» اعتقادی ندارد. به همین خاطر است که برای اشاره به کارکنان این نسل از لفظ Workaholic استفاده میکنند که به معنای «معتاد بهکار زیاد» است. از نظر آنها، ارائه بازخورد به نوعی توهین تلقی میشود، اما دوست دارند از زحمات و موفقیتهایشان قدردانی شود. برای آنها نحوه انجام یک کار از نتیجه آن مهمتر است. کارکنان این نسل برای سیستم سلسلهمراتب سازمانی ارزش زیادی قائلند. آنها در محیط کار از درگیری فراریاند، در برابر تغییر مقاومت میکنند و با تکنولوژی میانهای ندارند. عنوان و ترفیع شغلی دو عاملی هستند که در آنها ایجاد انگیزه میکند. به اعتقاد برخی از کارشناسان، بیبیبومرها شریان حیاتی نیروی کارند و باید تا جایی که ممکن است در آنها ایجاد انگیزه کنیم تا دیرتر با دنیای کار خداحافظی کنند. استیو جابز و بیل گیتس از جمله افراد موفق این نسلاند.
نسل ایکس:
طبق تعریف اداره آمار آمریکا، این نسل بین سالهای 1968 تا 1979 به دنیا آمدهاند. برخلاف بیبیبومرها، این نسل در دورانی متولد شدهاند که آمار زاد و ولد به شدت پایین بوده است. عبارت «نسل X» را ابتدا «رابرت کاپا، » عکاس اهل مجارستان بهکار برد، اما این واژه زمانی محبوبیت یافت که کتابی با همین نام توسط نویسنده مشهور، «داگلاس کپلند» منتشر شد. این واژه برای اشاره به نسلی بهکار میرفت که مسیر زندگیشان نامشخص و آینده آنها نامعلوم بود. در ایالات متحده، این نسل با ناامنی مالی و اجتماعی دست و پنجه نرم کردهاند. آنها به نسبت نسل قبلی خود، به ایجاد توازن میان کار و زندگی بیشتر اعتقاد دارند. آنها مستقل و متکی به خود هستند و به اندازه بیبیبومرها به کارفرمای خود وفادار نیستند. آنها دارای مهارتهای فنی زیادی هستند و تمرکز اصلی آنها روی نتیجه است، نه فرآیند. هرچند که عامل پول در آنها ایجاد انگیزه نمیکند، اما بیپولی میتواند باعث شود که به سرعت انگیزه خود را از دست بدهند. آنها دوست دارند بازخورد دریافت کنند و در برابر تغییر مقاومت نمیکنند.کارکنان نسل X از نسل قبلی خود انعطافپذیرترند و ساعات کاری انعطافپذیر را ترجیح میدهند. برای این نسل، کار تا جایی قابل تحمل است که لذتبخش باشد. سرگئی برین و لری پیج (بنیانگذاران گوگل) و ماریسا مایر (مدیرعامل یاهو) از جمله چهرههای تاثیرگذار این نسل هستند.
نسل وای:
این نسل حدودا بین سالهای 1980 تا 1999 متولد شدهاند. آنها را جوانان نسل هزاره (Millennial) نیز مینامند. آنها جوانان نسل دیجیتالند که همزمان با پیشرفت چشمگیر تکنولوژی رشد یافتهاند. یکی از ویژگیهای اصلی این نسل، آسایش آنها در سایه تکنولوژی است. این نسل با نسل قبل از خود ویژگیهای مشترک زیادی دارند. بهکار گروهی اهمیت میدهند، به تفاوتها احترام میگذارند، خوشبین هستند و خود را با تغییرات وفق میدهند. برای آنها انعطافپذیری شغلی بسیار حائز اهمیت است. پیشرفت شغلی یکی از اولویتهای اصلی آنهاست. جوان نسل Y تحصیلکرده است، دوست دارد در محیط کار آموزش ببیند و میتواند همزمان چند کار را با هم انجام دهد. آنها دوست دارند کاری انجام دهند که روی جامعه تاثیرگذار باشد. آنها ترجیح میدهند با اطرافیان خود از طریق ابزارهای تکنولوژی ارتباط برقرار کنند و در محیطهای کاری که مجهز به ابزارهای تکنولوژی بهروز هستند، بهرهوری بیشتری دارند. آنها برقراری ارتباط از طریق اینترنت را به ارتباط رو در رو ترجیح میدهند. تکنولوژی، بخش اعظمی از پیشرفت خود را مدیون این جوانان است. برای آنها رضایت شغلی یعنی همسو بودن شغل با اهداف شخصی. این جوانان نسل Y بودند که حوزه فناوری اطلاعات را بنیان نهادند و حالا در بسیاری شرکتهای فعال در این حوزه، مسوولیتهای ارشد مدیریتی برعهده آنهاست. مارک زوکربرگ بنیانگذار فیسبوک از جمله این جوانان است.
نسل زد:
آنها در سنین جوانی و نوجوانی خود به سر میبرند و بهزودی وارد بازار کار خواهند شد. بسیاری از آنها خودشان را بومیهای دیجیتال مینامند. آنها به زندگی حرفهای خود بیش از هر نسل دیگری اهمیت میدهند و مثل نسل هزاره، دورکاری و ساعات کاری انعطافپذیر را ترجیح میدهند. زندگی بدون تکنولوژی برای این نسل ناممکن است. اگر بیبیبومرها همچنان از بازنشستگی امتناع کنند، تا چند سال آینده در ادارات، شاهد حضور دو نسلی خواهیم بود که پنجاه سال با یکدیگر اختلاف سن دارند.
چگونه تفاوت میان نسلها را مدیریت کنیم؟
تحقیقات نشان داده است که افراد بر اساس ویژگیهای نسلی خود با دیگران ارتباط برقرار میکنند. هر نسلی دارای گرایشها، رفتارها، انتظارات، عادتها و انگیزههای خاص خودش است. پیشرفت یک سازمان نیازمند وجود دیدگاهها و قابلیتهای متفاوت است، به شرطی که مدیران بتوانند این تفاوتها را مدیریت کنند. در اینجا تعدادی راهکار را مطرح میکنیم:
1) نسلها و تفاوتهایشان را بشناسید. هرچه بیشتر درباره نسلهای مختلف یاد بگیرید، بهتر میتوانید علت ایجاد اختلافات را شناسایی کنید. درباره نسلهای مختلف کنجکاو باشید. نسل جوان جلسات خشک و رسمی را دوست ندارد. نسلهای مسنتر حاضرند خود را فدای کار کنند. این تفاوتها را بشناسید. اجازه دهید هر نسلی به همان شیوهای کار کند که بیشترین بازدهی را دارد. کارکنان باید بدانند که نسبت به آنها و دیدگاههایشان کنجکاو هستید، چون اگر صدای آنها را بشنوید، آنها نیز شما را درک خواهند کرد.
2) از باورهای غلط دوری کنید. در مورد هر نسلی یک سری باورهای عامیانه وجود دارد که بسیاری از آنها نادرستند. مثلا در بسیاری از جوامع، به جوانان نسل هزاره برچسب «حق به جانب» میزنند. به عنوان مدیر یک سازمان، هنگام بروز اختلاف میان کارکنان باید از قضاوت عجولانه خودداری کنید و به جای تمرکز بر این باورهای عامیانه، با کارکنان صحبت کنید تا منشأ مشکل را کشف کنید.
3) رفتارهای متفاوت را بپذیرید، حتی اگر این رفتارها را درک نمیکنید. یکی از بهترین راهها برای ایجاد یک فضای کارآمد و هماهنگی میان کارکنان، بالا بردن آستانه تحمل است. اگر رهبر یک سازمان هستید، این جمله را آویزه گوش خود کنید: «من از دیگران بهتر یا بدتر نیستم. من فقط متفاوتم.» به تفاوتها احترام بگذارید.
4) همه اختلافات از تفاوتهای نسلی ناشی نمیشوند. گاهی اختلاف میان دو کارمند بهدلیل تفاوتهای فردی و شخصیتی آنهاست. اجازه ندهید باورهای نادرستی که درباره نسلها وجود دارد، شما را گمراه کند و فرصت شناسایی و حل مساله را از شما بگیرد. در عوض بهتر است کارکنان را دور هم جمع کنید و اجازه دهید به یکدیگر بازخورد ارائه کنند و با کمک شما اختلافات را حل کنند.
5) نحوه برقراری ارتباط مهم است. هر نسلی برای برقراری ارتباط، روش خاص خودش را دارد. با هر نسلی به زبان خودش ارتباط برقرار کنید. مسنترها ارتباط رو در رو را به تلفن و تماس تلفنی را به پیام متنی ترجیح میدهند. جوانترها از طریق فیسبوک و واتساپ و سایر اپلیکیشنها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. اگر شما مدیری از نسل بیبیبومرها هستید یا در میانسالی به سر میبرید، وارد این شبکهها شوید و راه و چاه استفاده از آنها را یاد بگیرید.
6. نسلها را ترغیب کنید از یکدیگر درس بگیرند. از هر نسلی میتوان بی نهایت درس آموخت و درک این موضوع از نظر حرفهای به نفع همه کارکنان است. حتی کارکنان مسنتر هم میتوانند از جوانترها بیاموزند و این اصلا بد نیست. اگر مدیری از نسل بیبیبومرها هستید، این حقیقت را بپذیرید که مربی آینده شما ممکن است از شما جوانتر باشد و این از ارزشهای شما کم نمیکند.
7) کارکنان باید با یکدیگر در تعامل باشند. ترتیبی بدهید کارکنان جوان و مسن در کنار یکدیگر کار کنند. آنها را به گفتوگو با یکدیگر ترغیب کنید. جوانترها میتوانند ارزش ارتباط رو در رو را درک کنند و از تجربیات بیبیبومرها استفاده کنند. بیبیبومرها هم میتوانند از مهارتهای جوانترها در زمینه تکنولوژی بهره ببرند یا یاد بگیرند که کار، تمام زندگی نیست.
8) ایجاد یک فرآیند استخدام «رسالت محور.» اگر افرادی را استخدام کنید که نسبت به انجام رسالت خود مشتاق و متعهد هستند، تفاوت میان نسلها دیگر برای شما مشکلساز نخواهد بود. در چنین فضایی، کارکنان صرفنظر از سن و سالشان، یک ویژگی مشترک دارند که به آنها کمک میکند با تفاوتها راحتتر کنار بیایند.
9) سیستم حقوق، مزایا و مرخصی انعطافپذیر. رویکرد شما در پرداخت حقوق و دستمزد و اعطای مرخصی باید به گونهای باشد که نیازهای کارکنان از تمامی نسلها را تامین کند. مثلا، نسلهای مسنتر به واسطه سالها فعالیت حرفهای در حال حاضر به مرخصی بیشتری نیاز دارند. نسلهای جوان نیز ساعات کاری انعطافپذیر را ترجیح میدهند. این تفاوتها را فراموش نکنید.
10) تمرکز بر ارزشهای محوری(Core Values). رهبران میتوانند به جای تمرکز بر تفاوت میان نسلها، روی شباهتهای آنان تمرکز کنند. از جمله این شباهتها، ارزشهای محوری هستند. تمرکز بر این ارزشها کمک میکند دو عنصر انعطافپذیری و تفکر باز در فرهنگ سازمان نهادینه شود. فراموش نکنید که این دو عنصر، کلید اصلی مدیریت کارکنان از نسلهای مختلف است.حضور نسلهای مختلف در محیط کار طبیعتا تنشزاست، اما اگر بتوانیم این تنشها را به شیوهای موثر مدیریت کنیم، تنشها به مشارکت و نوآوری بدل خواهند شد. رهبران کارآمد به تیمها کمک میکنند تفاوتها را درک کرده و بدانند هر کسی دارای تواناییهایی است که میتواند برای سازمان سودمند باشد. هیچ سازمانی نیست که بدون مشارکت نسلهای مختلف به موفقیت دست یافته باشد. یک سازمان به همان اندازه که نیازمند خرد و دوراندیشی کارکنان مسن است، به انرژی و دانش جوانان در حوزه تکنولوژی نیز نیاز دارد. اگر مدیران راه برقراری ارتباط با نسلهای مختلف را یاد بگیرند، سوء تفاهمها و تعارضات میان آنها و سایر کارکنان به حداقل خواهد رسید و در سایه مشارکت کارکنان با یکدیگر، درک و اعتماد متقابل در سازمان نهادینه خواهد شد.
/دنیای اقتصاد