عبور از مرزهای اخلاق در کسبوکار
عصر بانک؛در کسبوکار، اختلاف سلیقهها به راحتی رخ میدهند و اصول اخلاقی تبدیل به چیزی شده است که تعریف ﺁن ﺁسان نیست چه برسد به پیروی از ﺁن. در نتیجه، ممکن است در نهایت افراد خوب دست به اقدامات بد بزنند.
پژوهشها نشان میدهند که در اذهان عمومی، کسبوکار با رقابت و طمع ورزی ارتباط دارد، بنابراین این توقعات و هنجارهای ناﺁشکار باعث میشوند که اشخاص به بدرفتاریهای اخلاقی رویبیاورند. این حقیقت که اینها همگی بخشی از کسبوکار هستند ما را وا میدارد تا جدایی از اصول اخلاقی را تا حدی تحمل کنیم. به عبارت دیگر، کسبوکار یک بازی ساده نیست، ممکن است تخلف از اخلاق در ﺁن روی دهد، اما همه این تخلفها بخش لاینفکی از بازی هستند. در کسبوکار، دیدگاه شدیدا عملگرایانهای نسبت به اخلاقیات وجود دارد که دو نمونه عمومی ﺁن را در زیر مشاهده میکنید:
• کنار زدن محدودیتها تا حدی قابل قبول است، البته تا جایی که منجر به تخلف از مرز قانون نشود.
• اصول اخلاقی در محدوده مناطق خاکستری(مناطقی که با عبور از مرزهای اخلاق شکل میگیرد) کنار زده میشود، بنابراین قبول مسوولیت در قبال ﺁنها کار دشواری است.
کنار زدن محدودیتها اما تخلف نکردن از مرز
بلند پروازیهای کسبوکارها معمولا به این موضوع بستگی دارند که فرد تا چه حد تمایل به کنار زدن محدودیتها دارد. البته، این کار باید در مرزهای قانون صورت بگیرد. ما برای تعیین محدودههای اخلاقی، دیگر نمیتوانیم فقط به ارزشهای اخلاقی خودمان اتکا کنیم. در عوض، قوانین و مقررات فعلی را بررسی میکنیم تا ببینیم چه چیزی از نظر قانون قابل پذیرش نیست. نکته مثبت و پر فایده این رویکرد این است که اگر در قانون اشارهای به غیر قابل پذیرش بودن یک عمل نشده باشد، در این صورت طبق تعریف، این عمل قابلقبول خواهد بود. این طرز نگرش درباره کنارزدن محدودیتها مسلما محدودههای اخلاقی خود ما را بر هم میزند و در نتیجه شانس عبور ما از مرزهای قانون را بیشتر میکند. با این روند ﺁنچه در ابتدا یک تخلف کوچک به نظر میرسد و ﺁنقدری جدی نیست که بهعنوان بدرفتاری اخلاقی در نظر گرفته شود، ممکن است به مرور تبدیل به یک مورد تمام عیار از فساد یا کلاهبرداری شود.
مناطق خاکستری پیش فرض
بهرغم این حقیقت که همه افراد حاضر در کسبوکار به خوبی میدانند که «کنار زدن محدودیتها» موجب خلق مناطق خاکستری شده و فرصتهای بیشتری برای فریبکاری را فراهم میکند، اما این سیستم همچنان بهکار خود ادامه میدهد. از این مهمتر، این سیستم زیر سوال نرفته است و تبدیل به شرایط پیشفرض شده است. پژوهشهای علوم رفتاری نشان میدهند تا زمانی که اشخاص بتوانند رفتارهای خود را توجیه کنند، از انجام ﺁنها دچار احساس گناه نمیشوند. به بیان دیگر، تا زمانی که ما بتوانیم عملکردهای خود را توجیه کنیم، احساس نخواهیم کرد که در حال کنار زدن محدودیتها به شیوهای غیر قابل قبول هستیم، چه برسد به احساس عبور از مرزها.
یک تناقض
با این وجود، باید این نکته را بدانیم که ما با استفاده ناﺁشکار (و گاهی حتی ﺁشکار) از این فرآیندهای توجیهی، در واقع در حال فریب خودمان هستیم. ما به خود میقبولانیم که از مرزها عبور نمیکنیم و صرفا فقط کمی ﺁنها را عقب میزنیم، یک رفتار ﺁشکار برای محو کردن اخلاقیات. ما از این حقیقت غافل میشویم که در واقع در حال گذر از مرزها هستیم. در اینجا به نظر میرسد یک تناقض در کار است. ما ادعا میکنیم که موقعیتهای کسبوکار ذاتا خاکستری هستند، اما به صورتی رفتار میکنیم که در واقع این مناطق خاکستری را خلق میکنیم یا حداقل ﺁنها را توسعه داده و حیات ﺁنها را وسعت میدهیم، بهطوریکه اگر معامله مورد علاقه ما در منطقه خاکستری باشد، از نهایی شدن ﺁن چندان معذب نمیشویم.
چه کار باید کرد؟ تداوم بی پایان این فرآیند قطعا منجر به شکست بازار و سیستم کسبوکار ما خواهد شد. بحران مالی سال 2008 یک نمونه از این وضعیت است. بنابراین چه باید کرد؟ مرسومترین پاسخ این است که سیستمهای نظارتی بیشتری ایجاد کنیم، به رفتارهای مطلوب پاداش بدهیم و رفتارهای نامطلوب را مجازات کنیم، اگرچه اینکار ممکن است نتایج مثبت و کوتاهمدت به دنبال داشته باشد، اما ماهیت اصلی سیستم نظارتی به تنهایی کمکی به دریافت نتایج بلندمدت نمیکند. در اینجا داوریهای شخصی میتوانند کمککننده باشند. ما مایل هستیم وضعیتی را ببینیم که در ﺁن افراد شاغل بتوانند داوری کنند که ﺁیا از مرزهای اخلاقی عبور کردهایم یا خیر. به عبارت دیگر، باید از قطب نمای اخلاقی خود ﺁگاهی یافته و اجازه دهیم بر تصمیمات ما تاثیر بگذارد.
برای اشاره مستقیمتر به شکست احتمالی سیستمهای نظارتی، باید گفت که هرچه بیشتر خواستار نظارت باشیم، کمتر دلیل نظارت را درک خواهیم کرد. ما با استفاده از سیستمهای نظارتی برای تعدیل تصمیمات و عملکردهای اخلاقی خود، خود را از هرگونه حس مسوولیت جدا میکنیم – از همه مهمتر، اکنون این سیستم است که مسوول فرهنگ اخلاقی کسبوکار میشود. نتیجه این میشود که همگی مبتلا به فراموشی اخلاق میشویم. تحت این شرایط، عمل یا تصمیمی که بیشترین نفع را برای خودمان داشته باشد، تبدیل به گزینه توجیهپذیر خواهد شد.
بهمنظور بقای سیستمهای کسبوکار، لازم است که مدیران از روانشناسی نهفته در تصمیماتی که در مخمصههای اخلاقی اتخاذ میشوند ﺁگاه باشند. ما باید درک کنیم که موجودات منطقی بی نقصی نیستیم و ممکن است گاهی دچار اشتباه شویم- و شروع به کنار ﺁمدن با این واقعیت کرده و رهبران سازمانی مسوولیت پذیر را سر کار بیاوریم. همچنین باید فرهنگهای شغلی را رواج دهیم که به تقویت قطب نمای اخلاقی اشخاص کمک میکند و در عین حال فضا را برای رهبری و مدیریتی قابل اعتماد باز میکند که به ما فرصت میدهد تا درباره مناطق خاکستری که همگی در کسبوکار با ﺁنها روبهرو میشویم و نحوه به وجود ﺁمدن آنها بحث کنیم. به برکت ﺁگاهی، بصیرت و تخیل است که رهبران مسوولیت پذیر خواهند توانست اقداماتی انجام دهند که منجر به تولید فرهنگی شود که به اشخاص احترام گذاشته و با اصول اخلاقی هماهنگ است. تصویر ناخوشایند کسبوکار و فقدان اعتماد به رهبران سازمانی، در صورتی تغییر خواهد کرد که ﺁنها یاد بگیرند چگونه با استفاده از ﺁگاهی و اتکا به قطب نمای اخلاقی قدرتمند، در مناطق خاکستری سیر کنند (مناطقی که خود خلق کرده اند). دقت کنیم، سفری طولانی پیش روی ما است.
مترجم: رضا وزیری
مدیر کارخانه بین المللی پارس ترک سیلو
/دنیای اقتصاد