کدام الگوی نوآوری مناسب سازمان شما است؟
عصر بانک؛رشد فزاینده اطلاعات، سبب شده است که هر انسانی از تجربه، علم و دانشی برخوردار باشد که دیگری فرصت کسب آنها را نداشته باشد. مطالعه درباره خلاقیت و نوآوری حداقل از اوایل قرن بیستم مورد توجه قرارگرفته و در نیمه دوم قرن بیستم بهعنوان یک حوزه علمی پژوهشی فعال، مطالعات زیادی توسط پژوهشگران متعدد درکشورهای مختلف انجام شده است. جنبشهای جهانی نوآوری در سازمانها تلاشهای گستردهای در تربیت کادر قهرمانان نوآور و تشکیل تیمهای خلاقیت و نوآوری داشتهاند، این برنامهها با تعیین مدیر تیمهای نوآوری و خلاقیت شروع بهکار کردند. در بسیاری از کشورها انجمنهای حرفهای تشکیل شدهاند که از جمله برنامههای آنها تقویت تفکر خلاق، حل مساله و اجلاسهای سالانه خلاقیت و نوآوری است.
تاثیر مولفه های گوناگون بر خلاقیت سازمانی
براساس پژوهشهای گسترده، میتوانیم سه گزاره را بیان کنیم. اول اینکه ساختارهای مکانیکی اثری مثبت بر نوآوری دارند زیرا تخصص کاری آنها پایینتر است، قوانین کمتری دارند و عدم تمرکز در آنها بیشتر از ساختارهای مکانیستی است. همچنین انعطافپذیری، قدرت انطباق و بارور کردن را بیشتر میکنند. دوم اینکه دسترسی آسان به منابع فراوان عامل کلیدی نوآوری است. در نهایت ارتباط بین واحدها با تسریع در کنش متقابل خطوط سازمانی به شکستن سدهای احتمالی در برابر نوآوری مدد میرساند، البته هیچیک از این سه متغیر نمیتواند وجود داشته باشد مگر اینکه مدیران ارشد به این سه عامل متعهد باشند.
تاثیر فرهنگ سازمانی بر نوآوری: سازمانهای نوآور، فرهنگی مشابه دارند. آنها تجربه کردن را تشویق میکنند و هم به موفقیتها و شکستها پاداش میدهند. از اشتباهات تجربه کسب میکنند. یک فرهنگ نوآور دارای هفت ویژگی زیر است:
• پذیرش ابهام، شکیبایی در امور غیرعملی، کنترلهای بیرونی کم، بردباری در مخاطرات، شکیبایی در برخوردها، تاکید بر نتایج، تاکید بر نظام باز.
تاثیر مولفههای منابع انسانی بر نوآوری: در این مقوله درمییابیم که سازمانهای نوآور فعالانه آموزش و توسعه دانش اعضای خود را آنطور که روزآمد باشد تشویق میکنند. امنیت شغلی در سطح عالی برای کارکنان خود فراهم میآورند تا ترس از اخراج به خاطر اشتباه را کاهش دهند.
خصوصیات افراد خلاق و نوآور
بررسیها نشان میدهد که هر چند افراد خلاق از هوش بالاتر از متوسط برخوردار هستند، اما فرد خلاق ضرورتا نابغه نیست. برای آنکه بتوانیم یک فرد خلاق باشیم لازم است به نکات زیر نیز توجه کنیم:
1- تفاوت بین افراد خلاق و افرادی که دارای این خصوصیت نیستند، تنها یک باور ساده است. 2- تفکر خلاق یک نوع کار است. باید عزم جدی داشت تا خود را در فرآیند ایجاد ایدههای جدید غرق کرد. 3- مغز یک کامپیوتر نیست، بلکه یک سیستم پویا است، بهجای اینکه الگوهای خود را مانند یک کامپیوتر محاسبه کند، آنها را تکمیل و از طریق انرژی خلاق که از بازخورد تجارب واقعی یا ساختگی بهدست آمده است، رشد میدهد. 4- هنگام تلاش برای تولید ایده، آنها را سانسور و یا ارزیابی نکنید. هیچ چیزی سریعتر از خودسانسوری ایدهها در هنگام تولید، از بین نمیبرد. 5- به غرایز خود اعتماد کنید و اجازه ناامیدی ندهید. 6. چیزی به نام شکست وجود ندارد. زمانی که شما برای انجام کاری تلاش میکنید و موفق نمیشوید، شکست نمیخورید بلکه چیزی را که اجرا نمیشود یا نمیتوانید اجرایی کنید، یاد گرفتهاید. 7. شما موارد را آنگونه که هستند نمیبینید. شما هستید که تجربیات خود را تفسیر میکنید درحالیکه همه تجارب خنثی هستند. 8. هرگز به اولین تصویری که از یک مشکل دریافت میکنید اعتماد نکنید، زیرا آن موضوع باعث تفکر مغرضانه خواهد شد. همواره به مساله، از چند وجه نگاه کنید. 9. یاد بگیرید که بهصورت غیرمعمول فکر کنید. نابغههای خلاق به صورت تحلیلی و منطقی فکر نمیکنند.
مهمترین مدلهای نوآوری و خلاقیت
مدل فشار تکنولوژی: قدیمیترین مدل نوآوری سازمانی است و بیشتر براساس فلسفه «تولیدگرایی» شکل گرفته است. بدین معنی که «هرچه تولید کنیم میتوانیم بفروشیم». نتیجه چنین مدلی این بود که 80 درصد از محصولات جدید در بازار شکست خوردند و فقط 20 درصد توانستند موفق شوند.
مدل جذب بازار: این مدل براساس فلسفه «بازارگرایی» شکل گرفت، بنابراین ابتدا نیاز بازار را شناختند و بعد از بازاریابی به طراحی و ساخت محصول دست زدند. آمار نشان میدهد 80 درصد از محصولات جدید موفق، از این مدل استفاده کردهاند. اما این مدل نیز مسائل و مشکلاتی به همراه داشت از جمله اینکه تولیدکننده بعد از تحقیقات بازار و بازاریابی، هنگام طراحی و ساخت متوجه بسیاری از کمبودها و ناسازگاریها و مشکلات میشد.
مدل یکپارچه: مدل جذب بازار باعث شد مدل یکپارچه شکل گیرد که محیط سازمانهای نوآور بهترین بستر برای اجرای آن است، مدل جذب بازار و فشار تکنولوژی را با سایر امکانات و ظرفیتهای سازمان یکپارچه میکند. در زیر فرآیند خلاقیت بر اساس مدلهای مذکور با توجه به سیر تاریخی آنها مورد بررسی قرار میگیرد.
مدل والاس: یکی از نخستین مدلهای فرآیند خلاقیت توسط گراهام والاس ارائه و دارای چهارمرحله است:
آمادگی: جمعآوری دادههای مرتبط با مساله؛ نهفتگی: اشاره به فعالیت ناخودآگاه روی مساله؛ اشراق: الهام از لحظهای آغاز میشود که ایده یا راهحل مساله کشف میشود؛ اثبات: آزمون کردن ایده ناشی از مرحله اشراق است.
مدل روسمن : روسمن فرآیند خلاقیت را به هفت مرحله تقسیمبندی کرد:
مشاهده یک نیاز یا مشکل؛تجزیه و تحلیل نیاز؛ بررسی تمامی اطلاعات در دسترس؛ فرموله کردن تمامی راهحلهای مشکل؛ تجزیه و تحلیل آنها؛ تولید ایده جدید ؛ بررسی و آزمون راه حل، انتخاب و تکمیل آن.
مدل اسبورن: اسبورن این فرآیند را شامل 6مرحله میداند:
تعریف مساله.آمادهسازی. ایدهیابی.توسعه ایدهها. ارزیابی ایده. انتخاب ایده.
مدل آمابیل: آمابیل در سال 1983 از طریق تعیین روابط بین مراحل و اجزای خلاقیت مدلی کاربردی از آن ارائه کرده که دارای پنج مرحله به شرح زیر است: ارائه مساله ؛ آمادگی؛ تولید ایدهها؛ اثبات؛ ارزیابی پیامد
مدل پلسک : پلسک در سال 1996 براساس تحقیقاتش در مورد مدلهای فرآیند خلاقیت، مدل خود را تحت عنوان چرخه خلاقیت جهتدار ارائه کرد که تلفیقی از مدلهای قبلی است.
1- مدل پیشنهادی CIG
برای نیل به نوآوری و خلاقیت بدانگونه که بتواند جامعه را به رشد و تعالی برساند، به فعالیتها و شرایطی نیازمندیم که براساس مدل زیر بهطور کلی آنها را در سه سطح دستهبندی میکنیم (شکل 1):
سطح اول: سطح اول معطوف به فرد است که نیازمند چند پارامتر اساسی است:
1) درک متفاوت: افراد خلاق درک متفاوتی از موضوعات و جهان دارند و از زوایای متفاوت به یک موضوع مینگرند که همین امر سبب دید و یافتن راهحلهای متفاوت و خلاقیت آنان میشود.
2) تخیل: «آلبرت انیشتین» یک سخن معروف دارد: تخیل مهمتر از دانش است. دانش محدود به چیزهایی است که ما در حال حاضر میدانیم و درک میکنیم، درحالیکه تخیل همه جهان را در بر میگیرد.
3) الهامگیری: باید دقت کرد پاسخ مسائل و یافتن ایدههای جدید لزوما در درون موضوع مورد بررسی نیست. با الهام گرفتن از موضوعات دیگر افکار و گفتههای دیگران، حتی افراد غیرمتخصص میتوان به گونهای دیگر به موضوعات نگریست و ایدههای نو و خلاقانهای برای مشکلات موجود یافت.
4) پرورش و تلاش: باید با پرورش خود در تمام زمینهها، خود را خلاقتر کنیم. با افزایش دانش خود موضوعات و راهحلهای بیشتری در اختیار خواهیم داشت و همچنین با تمرین و ممارست ذهن خود را خلاقتر خواهیم یافت.
سطح دوم : سطح دوم معطوف به جامعه است. اصلیترین زمینههایی که جامعه باید به آن توجه کرده تا بسترهای لازم را در جهت افزایش خلاقیت و نوآوری بارور کند، میتوان بدین شکل نام برد:
1) فرهنگ: فرهنگ بهعنوان بستر نوآوری ایفای نقش میکند. در صورتیکه فرهنگ حاکم، برای ایدهها و ایدهپردازیها ارزش قائل نبوده و به آن ارج ننهد، هر نوآوری قبل از بروز در نطفه خفه میشود.
2) تمدن سیستمی: مفهوم تمدن از مدنیت گرفته شده و منظور از تمدن سیستمی همان پایداری و نظم یک سیستم است که در خلاقیت و نوآوری بیتاثیر نیست.
3) جو سازمانی: در کنار فرهنگ و تمدن سیستمی، جو سازمانی مثبت، رضایت کارکنان، جامعه، فراهم کردن فضای مناسب در کنار ایجاد رفاه روانی باعث خلاقیت و نوآوری میشود.
4)ارزش سازمانی: تعاریف مختلفی از ارزشهای سازمانی وجود دارد که یکی از آنها عبارت است از: ارزشهای سازمانی، به آن دسته از ارزشهایی اشاره دارند که هدایتگر رفتار، کردار و اندیشه کارکنان و مدیران سازمان بوده و بر آنها تاثیر میگذارند.
سطح سوم: سطح سوم مربوط به مواردی است که باید درون سازمان شکل گرفته و به آنها توجه شود تا رشد خلاقیت و نوآوری را نوید دهد.
1) انگیزش: سازمانهای نوآور فعالانه آموزش و توسعه دانش اعضای خود را آنطور که روزآمد باشد تشویق میکنند. امنیت شغلی در سطح عالی برای کارکنان خود فراهم میآورند تا ترس از اخراج به خاطر اشتباه را کاهش دهند و به افراد جرات میبخشند که تغییرپذیر باشند.
2) مشارکت: عقاید بیان نشده بسیاری در سازمان وجود دارد که منتظر ظهور هستند. این پیشرفت نیازمند فرآیندی است که خارج و داخل، مشتریان، فراهمکنندگان مواد اولیه و رقبا، تغییرات جمعیت شناختی، روندها، محیط اقتصادی، قوانین و مقررات و محیط سیاسی را مورد بررسی قرار دهد.
3) کار تیمی: این موضوع فارغ از آنکه سبب انجام بهتر یک کار به علت تعدد افراد و تواناییهایشان میشود، زمینهای را ایجاد میکند تا افراد ضمن آشنایی با ایدههای یکدیگر، ایدههای خود را بهبود و گسترش داده و ایدههای نو و تازهتری شکل گیرد.
4) تعهد سازمانی: آنچه از آن بهعنوان تعهد سازمانی نام برده میشود رویهای دوسویه است که سبب میشود فرد در عین اعتماد یافتن به سازمان، خود را متعهد به اصول اصلی سازمان بداند.
5) تفویض اختیار: باید به افراد اختیار داده شود تا فرد در عین داشتن مسوولیت بتواند انتخاب کند نه آنکه مانند یک ماشین تنها یک عملگر صرف باشد.
6) آموزش و پرورش: ایجاد یک فرآیند یادگیری و آموزش به روز، به موقع و فعال میتواند کسب نتایج مطلوب و اثربخش را از تیمهای نوآوری تضمین کند، مانند آموختن هر نوع مهارت جدید.
7) بهرهوری شغلی و تحصیلی: یکی از مهمترین فاکتورهایی که باید به آن توجه داشت این است که افراد در زمینههای اصلی تحصیلی و شغلی خود بهکار گرفته شوند تا بتواند موثرتر باشند.
8) تفکر بهبود مداوم: ایستایی و عدم سعی در بهبود شرایط از اصلیترین مواردی است که خلاقیت و نوآوری را در سازمان از بین میبرد.
9) زیرساختها: برای آنکه ایدههای نو متولد شوند، هر سازمان باید زیر ساختهای اصلی را مهیا کند. این زیرساختها اعم از سیستمی و فرآیندهای سازمانی تا اجرایی و فنی مورد نیاز است.
10) استفاده از تکنیکها: برای آنکه افراد یک سازمان را به سمت خلاقیت و نوآوری سوق داد، لازم است که ابتدا خود سازمان از تکنیکهای فناوریهای نو استفاده کند.
11) دانش دادهکاوی: دانش دادهکاوی که براساس تحقیقات و تجزیه و تحلیل در سازمانها حائز اهمیت است. براساس اعلام دانشگاه MIT دانش دادهکاوی یکی از 10 دانش در حال توسعهای است که دهه آینده را با انقلاب تکنولوژیک مواجه خواهد کرد و به این رو در سالهای اخیر در دنیا گسترش فوقالعاده سریعی داشته است.
12) سیستم ایدهپردازی: وجود سیستمی اثربخش که ایدهها را اخذ و تعدیل کرده و افراد را درگیر فرآیندهای اجرایی سازد و ارزیابی کند یک جزء اساسی و حیاتی در فرآیند نوآوری است.
13) ارتباط بین ایدهپردازان: کاملا طبیعی و ضروری است که برای افزایش بهرهوری و خلاقیت، باید شرایطی را ایجاد کرد که ایدهپردازان بتوانند با یکدیگر ارتباط داشته و تعامل کنند.
14) چسبندگی کارکنان (رضایت کارکنان): سازمانهایی که به خلاقیت و نوآوری اهمیت میدهند، بر تمام توان بالقوه کارکنان خود در سطوح فردی، تیمی و سازمانی مدیریت میکنند. این سازمانها بهگونهای از کارکنان تقدیر میکنند و به آنها پاداش میپردازند، که انگیزش و تعهد برای بهکارگیری مهارت و دانششان در جهت منافع سازمانی و پدیدار شدن ایده بهوجود میآید.
15) جو سیاسی: اندیشه شهروندی خلاق و مشارکت جو، به مثابه هدف و راهبرد میتواند در راستای تحولات تاریخی شکلگیری ایدههای جدید، راهبردی برای خروج از یکنواختی حاکم بر فرآیندها و جامعه ما در مقطع زمانی حاضر باشد.
با توجه به مدل پیشنهادی CIG این نتیجه محرز میشود که در یک محیط معین این فرضیه وجود دارد که برای رسیدن به اهداف گوناگون میتوان از راههای گوناگون استفاده کرد. آنچه اکنون باید به آن پرداخت تداوم رویه خلاقیت و نوآوری است.