چرا شرکت‌های نوپای در ظاهر موفق شکست می‌خورند؟

در بین شرکت‌های نوپا، سخن بسیار رایجی وجود دارد مبنی بر اینکه از هر 10 شرکت جدید تنها یکی از آنها با موفقیت از مرحله نوپایی در آمده و گسترش پیدا می‌کند.

عصر بانک؛بعضا شرکت‌های بسیاری وجود دارند که در ظاهر تمام عوامل لازمه برای کسب موفقیت را دارند، عواملی مانند مشتری، پول نقد، و برنامه نویدبخش، ولی نهایتا شکست می‌خورند. برای مثال نگاهی می‌اندازیم به شرکت لیکوییگلاید. محصول این شرکت پوشش لغزنده‌ای است که می‌تواند داخل بطری سس مایونز، سس گوجه فرنگی یا حتی خمیردندان شما اعمال شود. این پوشش اجازه می‌دهد که محصول داخل بطری بلغزد و به راحتی خارج شود؛ این امر نه تنها باعث می‌شود تمام محصول داخل بطری استفاده شود، بلکه مصرف آن را آسان‌تر هم می‌کند. می‌شود تصور کرد که همچنین محصولی بسیار مورد توجه همه قرار بگیرد و مشتری‌ها به راحتی با این ایده ارتباط برقرار کنند، به حدی که حتی مشتری‌ها مثل شرکت‌های معروف مایونز به لیکوییگلاید می‌آیند و خواهان این پوشش برای محصولات خود هستند. اما لیکوییگلاید هنوز بعد از سه سال تلاش، موفق به آوردن محصول خود به بازار نشده است. اما چرا؟

 

برنامه‌ریزی و اهداف واقع‌بینانه

 

شرکت‌های نوپا و جوان در ابتدا بدون برنامه پیش می‌روند، چرا که بداهه عمل کردن برای ابتکار و نوآوری حیاتی است. اما به محض رشد کردن و بزرگ شدن این شرکت‌ها، نیاز به چارچوبی از برنامه‌ها و اهداف هویدا می‌شود. برخی شرکت‌ها به مانند شرکت لیکوییگلاید، این اصل را دیر یاد می‌گیرند. لیکوییگلاید در سال اول خود غیرقابل توقف به نظر می‌آمد. نزدیک به 20 پروژه مختلف در جریان بودند و شرکت برای هرکدام از این پروژه‌ها مبلغی پول دریافت می‌کرد.

 

شرکت برنامه مشخصی نداشت و صرفا به دنبال تجاری کردن آسان‌ترین محصول به لحاظ پاسخگویی بود. اما این روش برخورد تنها منجر به از دست دادن زمان، منابع مالی و منابع انسانی شد، چرا که تولید محصول برای هر یک از پروژه‌های مذکور نیازمند نیروی متمرکز بر توسعه پوشش لغزنده لیکوییگلاید بود، پروسه‌ای که به‌شدت زمان‌بر است. بعدها شرکت طی برنامه‌ریزی که با کمک گرفتن از متخصصان به‌دست آمده بود، تصمیم به تمرکز بر سه پروژه بزرگ با منابع مالی کافی گرفت که منجر به پیشرفت در کار شرکت شد. نهایتا شرکت موفق به انجام چند آزمون مطالعه مصرف‌کننده (consumer study) در اقصی نقاط دنیا با بازخورد بسیار مثبت شد.

 

یک عامل بسیار مهم دیگر، انتخاب اهداف واقع بینانه و قابل دسترس برای شرکت است؛ در غیر این صورت عدم رسیدن به اهداف برای کارکنان شرکت بسیار ناامیدکننده و منجر به از دست دادن اعتماد سرمایه‌گذاران شرکت در موفقیت شرکت خواهد شد. این امر همچنین برای یافتن منابع مالی(fund-raising) برای شرکت در آینده مشکل‌زا خواهد بود. برای مثال رئیس لیکوییگلاید در اواسط سال 2014 اعلام کرد که هدف شرکت، به دست آوردن 10 میلیون دلار پیش از اتمام سال است. چنین هدف غیرواقع‌بینانه‌ای منجر به از دست دادن اعتماد کارکنان شرکت و سرمایه‌گذاران در توانایی رئیس شرکت شد و در درازمدت منجر به ترک کردن کارکنان توانمند و همچنین سخت‌تر شدن پیدا کردن منابع مالی (fund-raising) برای پیشرفت بیشتر شرکت شد.

 

مشخص کردن وظایف کارمندان

 

موسسان شرکت‌ها، غالبا اندکی از هر کاری را در شرکت خود انجام می‌دهند؛ اساسا هرکاری را که برای شروع کسب‌وکارشان لازم ببینند. این موسسان برای شرکت خود کسانی را استخدام می‌کنند که توانایی به‌عهده گرفتن مسوولیت‌های مختلف را دارند؛ مسوولیت‌هایی مانند انجام دادن کار مهندسی و مدیریت و در عین حال به عهده گرفتن کار فروش یا حتی تبلیغات. چنین رویکردی ممکن است در یکسال اول وقتی که شرکت کوچک است پاسخگو باشد اما به محض بزرگ شدن، شرکت‌ها با پیچیدگی‌های جدیدی مواجه می‌شوند که نیازمند تعریف کردن مسوولیت‌های کارکنان است.

 

استخدام نیروی با تجربه

 

شرکت‌های نوپایی که از سوی موسسان جوان و کم تجربه ایجاد شده اند، کارکنان جوان‌تر و کم تجربه را هم استخدام می‌کنند. گاهی اوقات این امر به‌دلیل این تصور است که نیروهای جوان، مبتکرانه‌تر از نیروهای سن دار و باتجربه عمل می‌کنند یا به تصور آن است که نیروهای کم تجربه را آسان‌تر می‌شود تعلیم داد. اگر چه این امر ممکن است در بعضی موارد صحت داشته باشد منتها این موسسان کم‌تجربه، قطعا نیاز به دانش بازار موجود برای محصولات خود دارند که این دانش می‌تواند به‌راحتی با استخدام کردن نیروهای با تجربه مربوطه تامین شود.

 

برای مثال اکثر گروه‌های مهندسی شرکت لیکوییگلاید، تشکیل شده است از تازه فارغ‌التحصیلان رشته‌های مختلف مهندسی در مقاطع کارشناسی، ارشد و دکترا اما عدم وجود رهبری مهندسی با تجربه، منجر به کند شدن توسعه محصولات جدید شده و همچنین موجب سرگشتگی تیم مهندسی شده است. تمام این مهندسان، نزدیک به 15 نفر، به رئیس و موسس شرکت (Chief Executive Officer) گزارش می‌دهند. از آنجا که CEO زمان کافی و تجربه لازم برای راهنمایی کردن کارکنان ندارد، این کارکنان آنطور که باید، مسوولیت‌پذیر نبوده و دائما از عدم وجود ساختار شرکت شکایت می‌کنند. چنین واکنشی به شدت به پیشرفت شرکت صدمه زده است و در حال حاضر لیکوییگلاید نه تنها محصول قابل فروش ندارد بلکه منابع مالی لازم برای پیشبرد کار را هم از دست داده است.به‌طور کلی شرکت‌های نوپا غالبا از هرگونه ساختار و نظم و ترتیبی گریزان هستند. این شرکت‌ها به اشتباه می‌پندارند که اعمال کردن پروسه‌ها در کارشان، روحیه ابتکار و نوآوری را از بین می‌برد. این شرکت‌ها باید در نظر داشته باشند که ساختار موثر درونی، وقت موسسان را آزاد کرده تا آنها بتوانند بر مسائل مهمی از قبیل یافتن منابع مالی (fund-raising) و فرصت‌های پیشرفت متمرکز شوند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.