تاثیر فناوری اطلاعات و تکنولوژیهای ارتباطی در سازمانها
عصر بانک؛فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) شیوه کار همه ما را دچار تحول چشمگیری کرده است. اما آیا ما از اثرات واقعی آن بر فرآیندهای سازمانی اطلاع داریم؟ پژوهشی که بهتازگی از سوی رافائلا سودان و توماس مورفی، دانشیار مدیریت کسبوکار در واحد استراتژی مدرسه بازرگانی هاروارد انجام شده است استدلال میکند که تاثیر فناوری اطلاعات و تکنولوژیهای ارتباطی نباید در قالب یک مجموعه واحد ارزیابی شود. در واقع، اثرات این دو گونه فناوری در سازمان نه تنها متفاوت هستند، بلکه نوساناتی نیز دارند. ارتباطات بهتر، تصمیمگیری در بالاترین سطوح سلسله مراتب سازمانی را تسهیل میکند، این در حالی است که در دسترس بودن اطلاعات مناسب فرآیند تصمیمگیری را غیر متمرکزتر کرده و استقلال بیشتری به کارکنان میدهد. سودان در خصوص لزوم درک عمیقتر این گونه تغییرات و بازبینی مفهوم ICT و نقش مدیریت در پرورش چنین ارزشهایی با MIT به گفتوگو نشسته است.
اجازه دهید با نقش نسبی فناوری اطلاعات و تکنولوژیهای ارتباطی شروع کنیم. اگر اطلاعات بیشتر تحقق تصمیمگیری در بخشهای عملیاتی سازمان را تسهیل میکند و ارتباطات بهتر منجر به تسهیل تصمیمگیری در لایههای ارشد سازمان میشود، آیا تمرکز بیشتر بر یکی از این دو مقوله انتخاب درستی است؟
ما همواره تمایل به تلفیق فناوریهایی داریم که تاثیرات متنوعی بر قدرت تصمیمگیری افراد در سازمان دارند. اما اگر بر عملکرد این نوع از تکنولوژیها دقت کنید، شاهد اثرات کاملا متفاوت آنها بر فرآیند تصمیمگیری و مراکز مختلف آن در سازمان خواهید بود. بهتر است با فناوریهای اطلاعاتی شروع کنیم: سهلترین نقطه شروع، فکرکردن به فناوریهایی است که کارکنان خط مقدم سازمان و کارکنان لایه میانی آن را در گردآوری دانشی که پیشتر غیر قابل دسترس بوده است، یاری میکنند. در بخش تولید، نرمافزار برنامهریزی منابع سازمانی مثالی خوب است. گونهای از فناوری که دیدی گسترده در خصوص رویدادهای مختلف از زنجیره تامین گرفته تا عملیات تولید و تعامل با مشتری و… در اختیار مدیرکارخانه قرار میدهد. طبیعی است که این نوع اطلاعات مدیران را مستقلتر از پیش کردهاند. پس به همان میزان که قادر باشید کارکنان ماهر و آشنا به فناوری روز و مدیران ارشد مقید به زمان را در سازمان خود داشته باشید، تصمیمگیری نیز به بخشهای پایینتر سلسله مراتب سازمانی خواهد رسید. این همان چیزی است که ما از آن بهعنوان تاثیرات توانمندساز تکنولوژیهای دانشافزا یاد میکنیم. حال بهتر است بر جنبه ارتباطی فناوریهای جدید تمرکز کنیم. وقتی ارتباطات به اندازه کافی ارزان و سریع باشد، سازمانها به موقعیتی دسترسی پیدا میکنند که بر اساس آن نظارت و مشارکت مستقیم مدیران، استراتژی کارآمدتری بهشمار میرود. این اتفاقی است که در شرکتهای متعدد روی داده است. به این فکر کنید که هماکنون دسترسی به تکنولوژیهای ارتباطی و نظارت مستقیم روزانه و حتی دقیقه به دقیقه رویدادهای سازمان برای مدیران ارشد تا چه اندازه آسان و ارزان شده است.
به نظر شما این دو روند به ظاهر متفاوت در عمل چگونه بهکار گرفته میشوند؟
نکته جالب این است که این دو روند- تکنولوژیهای اطلاعاتی که جریان تصمیمگیری را به سطوح عملیاتی سلسله مراتب و فناوریهای ارتباطی که جریان تصمیمگیری را به سمت بخشهای ارشد سازمان تغییر میدهند- چندان در تعارض نیستند. همه چیز در آن واحد و همزمان اتفاق میافتد. انواع خاصی از تصمیمگیری هماکنون در لایههای عملیاتی سازمان اتخاذ میشوند درحالیکه برخی دیگر از تصمیمات در بخش عالی سازمان شکل میگیرند. اگر مدیر کارخانه در حال حاضر اطلاعات مورد نیاز برای اتخاذ تصمیمات عملیاتی خاص را در اختیار داشته باشد، این تصمیم همان لحظه اتخاذ شده و به اجرا گذاشته خواهد شد. در واقع، مدیر ارشد اجرایی سازمان قادر خواهد بود مشغول انجام وظیفه دیگری شود و این به معنی فراهم شدن زمان بیشتر برای مدیران ارشد بهمنظور بررسی تصمیمات و موضوعات پیچیدهتر و استراتژیک است که فقط در قالب وظایف مدیریت عالی قابل انجام است.
کاربرد این مفاهیم برای شرکتها چیست؟
به مدیر کارخانهای که در موردش صحبت کردیم فکر کنید. او باید قادر به هدایت تمام عناصر مورد نیاز فرآیند تولید و ساخت باشد. اما در حال حاضر به مهارتها و آموزشهایی نیاز پیدا کرده است که او را در درک و اتخاذ تصمیمات مستقل به واسطه پردازش طیف وسیعی از اطلاعات یاری میرسانند. این یک تغییر بسیار چشمگیر است. کاربردهایی هم برای هیاتمدیره سازمانها قابل پیشبینی است. امروزه دسترسی به اطلاعات سریعتر، آسانتر و ارزانتر از هر زمان دیگری است. اما مدیران باید قادر به درک و ارزیابی این اطلاعات باشند. بنابراین دسترسی به اطلاعات برای مدیران عالی سازمان اهمیت بسیار زیادی دارد، پس آنان باید از مهارتها و تواناییهای مرتبط جهت رویارویی با فناوریهای روز برخوردار باشند.
شما اظهار کردهاید که استفاده از اصطلاح «ICT» مشکل آفرین است زیرا منجر به پیوند دو گونه کاملا متفاوت از فناوری میشود، آیا به نظر شما باید تلاش بیشتری صرف درک جداگانه این دو مقوله کنیم؟
به نظر من نکته مهمتری که وجود دارد لزوم آگاهی از فناوریهایی است که میتوانند تاثیرات بسیار پیچیدهای بر سازمان بگذارند. در مراحل اولیه انقلاب «ICT» اغلب افراد بر این باور بودند که تاثیرات فناوریها بر بهرهوری سازمانی قابل مشاهده نیست. اما اگر نگاهی عمیقتر بر نحوه استفاده سازمانها از این فناوریها داشته باشید به این نتیجه خواهید رسید که بهرهوری مورد نظر نه با به برق زدن یک کامپیوتر بلکه به واسطه درک نیازهای مهارتی و تخصیص منابع قابل تحقق است. شما باید بتوانید فناوری را بهعنوان مکملی برای مهارتها و سطوح مختلف قدرت در داخل سازمان بنگرید.
با نگاهی به آینده، بهنظر شما چه مقولهای در حوزه فناوری اطلاعات چشمانداز مدیریت را دچار تغییر خواهد کرد؟
هرچه بیشتر بر این چالشها تمرکز میکنم، بیشتر به این نتیجه میرسم که چالشهای پیشروی رهبران سازمانی برجستهتر خواهند بود. وقتی فناوری توان بهبود بهرهوری را نداشته باشد، توجه بیشتری به نیازهای مهارتی بخش میانی و عملیاتی میشود. آنچه من برداشت کرده ام این است که کاربرد کارآمد فناوری مستلزم جذب استعدادها و مهارتهای متعدد در بخش عالی سازمان است.
بزرگترین چالش پیش روی هیاتمدیره کسب اطمینان از این نکته است که تجارب چند ساله و نظرات و دیدگاههای شخصی آنان مکمل خوبی برای استفاده از فرآیندهای خودکار و بهرهبرداری هرچه بیشتر از دادهها است. برخی رهبران شاید در برابر اعمال این تغییرات مقاومت کنند: اگر همه چیز به یکباره داده محورتر از گذشته شود، پس تخصص منحصربهفرد آنان در چه بخشی از سازمان به درد خواهد خورد؟
به باور من مدیران عالی خواهند توانست به خوبی از پس چالشهای مذکور بر بیایند، چنین حالتی در سایه استفاده از مدلهای رهبری متفاوت و بهره مندی از نیروی انسانی آشنا به فناوریهای اطلاعاتی قابل تحقق خواهد بود. شما باید به فردی تبدیل شوید که به جای تحمیل نظرات فردی خود به سازمان، به واسطه درک طیف گستردهای از اطلاعات و تصمیمگیری براساس اطلاعات عینی و دیدگاههای متعدد، برای سازمان ایجاد ارزش میکند.
مترجم: فریبا ولیزاده
منبع: sloanreview.mit.edu
/دنیای اقتصاد