چگونه میتوانیم نیازهای موجود در آموزش مدیریت را مرتفع کنیم؟
عصر بانک؛مدیران جوان و مشتاق برای حضور در عرصه کسبوکار، باید چیزهای زیادی در مورد مدیریت یک کسبوکار کوچک بیاموزند. چیزهای بسیار زیادی در مدت زمان خیلی کوتاه! هنری مینتزبرگ، پروفسور دانشگاه مک گیل در کتاب پرخواننده خود بهنام «مدیریت»، یک فهرست رعبآور از چالشهایی که پیش روی مدیران قرار خواهد گرفت را فراهم آورده است:
* روند مداوم و بی وقفه فعالیتهای روزمره
* تنوع در وظایف و رسیدگی اجمالی و اختصاص تمرکز لازم روی همه وظایف
* انجام یکسری وظایف کوتاه و مجزا در زمان کاری کوتاه
* جهت گیری عملگرا در مقابله با مشکلات
* برقرار کردن ارتباط شفاهی و غیررسمی برای انتقال اطلاعات
* ایجاد ارتباط جانبی/ سلسله مراتبی در کار (با همکاران و کارمندان)
* استفاده از شیوه مدیریت پنهان هوشمندانه به جای مدیریت آشکار برای کنترل شغل
مینتزبرگ میگوید: «مدیریت نه یک علم است و نه یک شغل؛ بلکه یک مهارت است که از طریق تجربه بهدست میآید.» این مهارت میتواند از یکی از روشهای پیشرو به دست آید: الف) تجربه مستقیم، ب) اسپانسرهای داخلی و ج) مربیان خارجی مستقل.
تجربه مستقیم
اولین روش برای کسب این مهارت، در کسب تجربه شخصی همزمان با انجام کار نظارت است. همه صاحبان کسبوکار کوچک این کار را انجام میدهند و شیوه مدیریت را از این طریق میآموزند، اما این روش در زمان فشرده و با اشتباهات بسیار زیادی همراه است. بنابراین با در نظر گرفتن زمان محدود نمیتوان اینگونه پروژهها را بینقص به سرانجام رساند و حتی این آموزش ضمن کار به یک برنامهریزی سنجیدهشده نیاز دارد. درو هندریکس، کارشناس فناوری و متخصص رسانه اجتماعی هشدار میدهد: «هر جنبه از کسبوکار شما نیازمند یک برنامه و طرح جامع است؛ از جلسات ناهار هفتگی گرفته تا تعاملات شما با مشتریان. طرح این برنامه به معنی تعیین اهداف آموزشی است.» صاحبان کسبوکار و مدیران میتوانند بهصورت تجربی اینها را بیاموزند و حتی این آموزش تصادفی و غیرقابلپیشبینی نیز نیاز به برنامهریزی دارد.
اسپانسرهای داخلی
دومین روش کسب این مهارت؛ حامیان فامیلی است. ما میتوانستیم در میان خانواده یا نسلی از حامیان مالی بهدنیا آمده باشیم یا از آموختههای آنها فراگرفته و از طریق ازدواج و رابطههای سببی بهکار در آنجا مشغول شده باشیم. این مدیر مشتاق و بلندپرواز میتواند آموزش مهارتهای مدیریتی را توسط آموزش ارزشمند آشنایان بهدست بیاورد. این قضیه اغلب در مشاوران غیررسمی هیاتمدیره دیده میشود. این نقش برای یک حامی، امر آموزش، هدایت و پشتیبانی را شامل میشود. زمانی که صاحب یک کسبوکار کوچک شخصی را بهعنوان مشاور انتخاب میکند، این مشاور آگاه و دانا باید بهطور مداوم به وی کمک کند. Tom Reddon که در تیم گفتوگوی انجمن توزیعکنندگان (MHEDA) حضور دارد، مینویسد: «امر آموزش، نقش ستون فقرات را در موفقیت، ایمنی و اجرایی محیط کار ایفا میکند که در همه این موارد مهارتهای موردنیاز باید از طریق آموزش مستمر حفظ شود.»
مربیان خارجی مستقل
سومین روش کسب مهارت مدیریت، از طریق مربیان خارجی است که یا از طریق استخدام آنها یا با پرداخت هزینهای میتوان مهارتهای آنها را خریداری کرد. همانطور که پیتر دراکر عنوان میکند: «بسیاری از افراد دقیقا همان کاری را انجام میدهند که پیشتر اجدادشان انجام میدادند صرفا بهدلیل نیاز بالایی بود که به تعداد زیادی از اینگونه افراد احساس میشد و به همین دلیل است که ما امروزه مدارس کسبوکار داریم. این در حالی است که در گذشته فقط به تعداد محدودی از این افراد نیاز داشتیم که تجربیاتشان را از طریق مراکز غیررسمی خودگردان بهدست آورده بودند، اما مساله اینجاست که این تجربهها بهآسانی بهدست نمیآیند و در طول مسیر تلفاتی هم بهجای میگذارند و برای جلوگیری از این اتفاق، مراکزی با تجهیزات کامل و با ایمنی بالا درست کردیم.»قسمت جالب موضوع اینجاست، همانطور که استاد مینتزبرگ مینویسند: آموزش مدیریت و تربیت مدیران در دانشگاهها به صورت معکوس عمل میکند. او مینویسد: «قطعا در مقایسه با کار مدیران متخصصی که قبل از حضور در عرصه مدیریت تجاربی را کسب کردهاند، تئوری بودن این مسائل مشکلات عدیدهای برای کار مدیریت ایجاد میکند. مدیران برای کسب موفقیت باید دانش سطحی خود را به مهارت و تخصص تبدیل کنند. همانطور که گفته شد متخصص کسی است که در مورد چیزهای کم، هرچه بیشتر و بیشتر آگاهی کسب کند تا درنهایت به درجهای از دانش نایل شود که همه چیز را در مورد یک چیز میداند. اما مشکل مدیران دقیقا عکس این قضیه است: داشتن دانش بسیار کم در مورد چیزهای زیاد و در نهایت رسیدن به درجهای که هیچ دانشی در مورد هیچ چیز ندارد.»
سن و سال، نداشتن حامی خانوادگی و نبود آموزش رسمی مانعی بر سر راه موفقیت یک مدیر نیست؛ یادگیری درسهای ساده مدیریتی در کسبوکار کوچک امکانپذیر است: فقط یک مربی و مشاور خوب استخدام کنید، زیرا او میتواند نقش یک راهنما را برای شما داشته باشد. استاد مینتزبرگ میگوید: «شیوه مدرنی که من همه کارهایم را با بهرهگیری از آن پیش میبردم، یک روش زودگذر و مقطعی بود که بهسرعت کهنه و بیفایده شد. سالها گذشت و من بالاخره این موضوع را متوجه شدم که آن شخص پیر و بداخلاق و عبوس، یک مرد دانا و با بصیرت بود که برای حفظ سنتهای صحیح و موفق کسبوکار به همه افراد در همه سنین آگاهیهای خود را انتقال میداد. او نسلهای بعدی مدیران را آموزش میداد. حتی بعد از سالها، بسیاری از کلمات حکیمانه او در مورد راهاندازی یک سازمان را به یاد میآورم. اما من هرگز از این انسان عجیب و غریب تشکر نکردم و این کمترین کاری بود که باید انجام میدادم.»
نویسنده: Jack Yoest
مترجم: بهناز پذیرائی
/دنیای اقتصاد