بهبود مستمر تنها استراتژی حقیقی موفقیت سازمان و فرد
عصر بانک؛امروزه بسیاری از مفاهیم در ادبیات استراتژی سازی جای گرفتهاند. مدیریت تحول گرا، نظریه آشوب، تغییرات بنیادین و سایر تعاریفی که به نوعی مفهومی از جهش و تغییرات ناگهانی مصنوع را القا میکنند. تعاریفی که وابسته به تغییرات اساسی در بنیادهای فکری و عملکردی مدیریت و شرکت یا فرد هستند. بسیاری از سازمانها از این الگو بهرهبرداری کرده و پیروز شدهاند. سازمانها و شرکتهایی که در دوره رشد صنعت خود واقع شدهاند نمونههایی موفق از این طرز فکر هستند. شاید میتوان گفت بهترین نمونه از شرکتهایی که به این روش به موفقیتهای اساسی دست یافتهاند در صنایع با فناوریهای بالا دیده میشوند. شرکتهایی از قبیل گوگل که فقط با چند سال سابقه فعالیت تبدیل به غولهایی در صنعت شدهاند. مثالهای موفق دیگری از مهندسی مجدد در این رابطه به ذهن خطور میکند که یکی از مشخصترین آن رشد اقتصادی چین بوده است. کسانی که 20 سال پیش فعال در عرصه تجارت بودهاند هیچ خاطرهای از حضور این کشور در آن دوره نداشتند.
حال سوالی که پیش میآید این است که واقعا چند درصد از سازمانها، کشورها و افراد تحت تاثیر تحولگرایی نتایج واقعا مثبت در کنار هزینههای نسبی کم و همچنین توسعه پایدار، به دست آوردهاند؟ چه حجمی از شرکتها بر اساس تحول توانستهاند به برتری رقابتی دست یابند؟ چه تعداد از افراد موفق براساس تغییرات انقلابی به دستاوردهای موفقیتآمیز نایل شدهاند؟ بهطور اعم الگوهایی که از این روش به شکست رسیدهاند بسیار بیشتر از مثالهای پیروز آن است. بسیاری از سازمانها و کسبوکارها بر اساس طعم رویایی نتیجهگرایی در زمان کوتاه با مشکلات عدیده روبهرو شدهاند. در بیشتر مواقع وضعیت فعلی از وضعیت قبل از تحول حتی ضعیفتر بوده است. در مقابل آن، چه حجمی از سیستمها براساس بهبود مستمر، رفع خطاها به صورت تدریجی، مدیریت دانش و تفکر بر اساس تحلیل تجربیات و رعایت نسبی محافظهکاری به موفقیت رسیدهاند؟ چه میزانی از افراد با یادگیری از تجربیات خود و دیگران مسیر موفقیت را پله پله طی کردهاند. پس از جنگ جهانی دوم کشورهایی که در خلال جنگ به نابودی کشیده شده بودند با تاکید بر بهبود مستمر و ایجاد نرخ بهبود مستمر بیشتر در مقایسه با رقبای جهانی و منطقهای ایشان توانستند در زمره کشورهای پیشرفته قرار گیرند. به نظر میرسد آنچه در صحنه و عرصه موفقیت و پیروزیها معنی مییابد بهبودهای تدریجی پله پله و تحلیلگرانه است. بهبودهایی که براساس بهرهگیری از توانمندیهای کلیدی پدید میآیند و بر اساس علم و شناخت دقیق هستند. میتوان گفت که در واقع با توجه به حجم صنعت کشورها و سازمانها و افراد موفق، تحولآفرینی به صورت نوعی استثنا خودنمایی میکند.
در بهبود مستمر وجود چند عنصر ضروری است. اول اینکه سیستمی که در مسیر بهبود مستمر قرار میگیرد باید همیشه تحت پایش یا کنترل قرار گیرد و سیستم کنترل امکان ارسال نتایج به فرماندهی تغییر را دارا باشد. در واقع سیستم کنترل باید بازخورد دائمی از نحوه تاثیرگذاری تغییرات تدریجی ارسال کند. بهدلیل اینکه در بهبود مستمر پاسخگویی باعث اصلاح انحرافات قبل از حاد شدن آن میشود و تصمیمگیری درباره آن باید حتیالمقدور به ناحیه ایجاد بهبود نزدیک شود که این در سازمانهای بزرگ میتواند به منزله تمرکززدایی باشد. همچنین مولفههای سنجش بهبودی باید نسبت به تغییرات تدریجی به حد کافی حساس تعریف شوند تا بتوانند در مقابل تغییرات کوچک عکسالعمل و گزارش مشخص ایجاد کنند. در بهبود مستمر چرخهای چهار مرحلهای مطرح میشود که شامل 4 مرحله زیر است:
1. برنامهریزی برای آنچه به بهبود نیاز دارد.
2. انجام تغییرات در واحدهای کوچک
3. مشاهده و بررسی نتایج
4. نتیجهگیری و اقدام مجدد
حاصل کلام اینکه موفقیت براساس بهبود مستمر و تدریجی در اثر پاسخگویی و حرکتهای تحلیلی روی میدهد و موفقیت نسبی وابسته به سرعت بهبود مستمر است. البته رویکردهای تحولگرا بهعنوان وضعیتی استثنایی نیز باعث پیروزی شده است. این بهبود مستمر است که با پیشروی با سرعت مناسب باعث ایجاد مزیت رقابتی میشود. در عمل میتوان گفت که قبل از بهبود مستمر امکان ایجاد مزیت رقابتی ضعیف است. بهبود مستمر این امکان را در سازمان یا سیستم ایجاد میکند که با گسترش و تقویت وظیفهای، توانمندیها را به توانمندی هستهای یا پایهای و سپس توانمندی هستهای را به مزیت تبدیل کند.
نویسنده: مهدی جباریان
دانشجوی دکترای مدیریت استراتژیک دانشگاه تهران
Email: mehdi_jabarian@yahoo. com