تعهد احساسی کارکنان کلید اجرای درست استراتژی

95 درصد مدیران عامل فکر می‏کنند کارمندانشان به استراتژی آنها متعهدند، درحالیکه تعداد عجیب 80 درصد مدیران ارشد اصلا نمی‏دانند استراتژی چیست.

عصر بانک؛بیشتر مدیران عامل خیلی خوب از استراتژی شرکت‏شان حرف می‏زنند. سالی یک بار، به همه یادآوری می‏کنند که این استراتژی چیست و شرکت برای تحقق آن چقدر خوب عمل می‏کند. سپس اجرای آن را به دیگر افراد سازمان واگذار می‏کنند. 95 درصد مدیران عامل فکر می‏کنند کارمندانشان به استراتژی آنها متعهدند، درحالیکه تعداد عجیب 80 درصد مدیران ارشد اصلا نمی‏دانند استراتژی چیست. این عدم آگاهی، به لایه‏ های پایین‏تر کارکنان و در نهایت کارگران کارخانه می‏رسد. این موضوع تقصیر چه کسی است؟ اگر در چنین سازمانی یک رهبر ارشد هستید، بدانید که مقصر شما هستید.

 

فروش استراتژی

 

این‌طور نیست که افراد یک روز صبح از خواب بیدار شوند و ناگهان به یک استراتژی تعهد پیدا کنند. باید استراتژی را به آنها فروخت. آنها باید از نظر احساسی به آن متعهد شوند که این موضوع با اینکه صرفا بدانند استراتژی چیست، فرق دارد. برای اینکه تعهد احساسی افراد را نسبت به استراتژی برانگیزید، باید آنها را از چهار مرحله زیر عبور دهید:

 

• مرحله 1: من می‏دانم استراتژی سازمان چیست.

 

• مرحله 2: من می‏دانم از من چه کاری می‏خواهید و می‏دانم چرا این کار برای خودم و سازمان مهم است.

 

• مرحله 3: مطمئنم پیاده‏سازی این استراتژی ممکن است و می‏توانم پیش‏ بینی کنم چگونه از پس آن برخواهیم آمد.

 

• مرحله 4: انجامش خواهم داد.

 

اولین مرحله که مرحله برقراری ارتباط است، از همه آسان‏تر است، چون به راحتی می‏توان آن را عملی کرد. اما باید از انتقال صرف استراتژی خود فراتر روید و افراد را توجیه کنیدکه دنبال کردن این استراتژی خاص چه مزایایی برای آنها دارد. اگر این موضوع را ندانند، احساسشان را صرف کارشان نخواهند کرد و از استراتژی دور خواهند شد. مرحله سوم یعنی کاری کنید استراتژی باورپذیر و دسترس ‏پذیر باشد. بهترین راه برای انجام چنین کاری این است که پیروزی‏ های اولیه ایجاد کنید. بعید است اولین پیروزی باعث شود آنها به استراتژی شما ایمان بیاورند، اما در طول زمان وقتی این پیروزی‏ها تکرار شوند و کارکنان نتایج آن را ببینند، با خود می‏گویند «شاید ما هم بتوانیم.» در نهایت، باید استراتژی را به قلب افراد نفوذ دهید. می‏توانید کاری کنید آنها احساس خاص بودن داشته باشند و فکر کنند یک تیم هستند. چنین چیزی تصادفی رخ نمی‏دهد و با سختکوشی و صرف زمان به دست می‏آید. البته همه اینها سریع و یک شبه اتفاق نمی‏افتند، چون افراد باید نتایج ملموس را حس کنند. شرکت اپل را در نظر بگیرید. وقتی استیو جابز برای تولید مکینتاش در سال 1983 برنامه‏ریزی می‏کرد، عده کمی باور داشتند که او می‏تواند با IBM رقابت کند. اما بعد از اینکه موفقیت پشت موفقیت به دست آمد، کارکنان بینش او را باور کردند و مکینتاش به یک پیروزی بزرگ برای اپل منجر شد. این الگو در 20 سال گذشته ادامه داشته است. اپل اکنون سازمانی است که افراد عاشق کار کردن در آن هستند. اگر با کارکنان این شرکت صحبت کنید، به اشتیاق، غرور و هیجانی که نسبت به شرکتشان دارند، پی می‏برید. وقتی کارکنان را از نظر احساسی درگیر می‏کنید، اشتیاقشان را می‏خرید. حس غروری که کارکنان اپل دارند، ناشی از آن است که می‏دانند شرکتشان دنیا را متحول کرده و این روند را ادامه خواهد داد. نیازی نیست حتما مدیرعامل شرکتی مثل اپل باشید تا چنین کاری انجام دهید.

 

اثر پروانه‏ ای

 

تغییرات کوچک می‏توانند تفاوت‏های بزرگ ایجاد کنند. گاهی اوقات وقتی با رهبران سازمانی در مورد اهمیت اجرای استراتژی صحبت می‏شود، ادعا می‏کنند که این کار مثل فتح قله اورست است. آنها می‏گویند: «چطور از پس این غول عظیم برآیم؟» اینجا است که اصل «اثر پروانه ‏ای» وارد بازی می‏شود. یک قدم عقب بروید و به این فکر کنید که چگونه یک فرهنگ را در خانه خودتان، برای افراد خانواده ‏تان ایجاد می‏کنید. فرزندانتان ارزش خود را از کجا به دست آوردند؟ کودکان دائما کارهای روزمره والدین خود را زیر نظر دارند و از آنها تقلید می‏کنند. همین اصل در محیط کار هم کاربرد دارد. از خودتان بپرسید چه رفتارهایی را از کارمندان خود انتظار دارید و خودتان دقیقا همان کارها را انجام دهید. کارکنان به تدریج از شما تقلید خواهند کرد. آیا کودکان فرق درست یا غلط بودن رفتارهای والدینشان را تشخیص می‏دهند؟ ارزش‏ها فقط نباید کلامی انتقال یابند. باید آنها را مدل‏سازی کنید. این همان چیزی است که افراد را از مرحله یک به مرحله 4 سوق می‏دهد. خیلی از شرکت‌ها ارزش‏ های خود را در یک «گزارش سالانه» می‏گنجانند و فکر می‏کنند این کافی است. اما کافی نیست. ارزش ‏های کاری باید بخشی از روان و قلب همه کارکنان باشند، همان‏طور که در خانه ‏های شخصی آنها این‏طور است.

 

ایجاد محیطی برای موفقیت

 

قبل از اینکه بتوانید تعهد احساسی در کارمندان ایجاد کنید، باید برای آن زمینه ‏سازی کنید. به عبارت دیگر، باید محیطی ایجاد کنید که از استراتژی شما حمایت کند. چنین محیطی از چهار عامل تشکیل شده است: 1) محرک‏های اساسی؛ 2) فرهنگ و ارزش‏ها؛ 3) ساختارها و فرآیندهایی که به‌کار می‏گیرید؛ 4) افرادی که استخدام می‏کنید و مهارت‏ها و ذهنیت آنها. مثلا فکر کنید محرک‏هایی که در شرکت شما وجود دارند، چگونه رفتار کارکنان را شکل می‏دهند. فرض کنید یک شرکت چندملیتی هستید و شعبه‏ ای در ایتالیا دارید. ایتالیا به داشتن قابلیت‏ های طراحی فوق ‏العاده معروف است. سفری به آنجا می‏کنید و به مدیر منطق ه‏ای‏تان می‏گویید: «می‏خواهم پنج تا از طراحان شما را به کشورم ببرم تا تیم طراحی ما را قوی کنند.» او پاسخ منفی می‏دهد. چرا؟ چون عملکرد آن مدیر منطق ه‏ای طبق استانداردهای کشورش سنجیده می‏شود. در اینجا محرک‏ های اصلی از استراتژی حمایت نمی‏کنند. محیط مناسبی را فراهم کنید که از این استراتژی حمایت می‏کند. حتی در مراتب بالاتر کسب‏وکار جهانی، برخی افراد از این موضوع اطلاعی ندارند. آنها فکر می‏کنند استراتژی فقط یک سفر فکری است. تنها راهی که به سوی موفقیت بلندمدت و پایدار وجود دارد – یعنی تعهد احساسی کارکنان – راه آسانی نیست، اما ارزش طی کردن را دارد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.