با احساس سرخوردگی ناشی از کاری که دوست نداریم چه کنیم؟
عصر بانک؛مدتی است که به دنبال کار میگردم اما هنوز شغل دلخواهم را پیدا نکردهام. اخیرا به مشکل مالی برخوردم و تصمیم گرفتم موقتا در یک شغل نیمهوقت کار کنم. حالا احساس سرخوردگی میکنم چون مجبورم در شغلی کار کنم که کوچکترین ارتباطی به تخصص من ندارد. گاهی با خودم فکر میکنم که چرا باید بعد از سالها سابقه کار، در یک چنین شغلی کار کنم؟ آیا این احساس من طبیعی است؟ شما چه فکر میکنید؟
پاسخ:
دوست عزیز، برای جستوجوی کار دو رویکرد متفاوت وجود دارد که تنها یکی از این دو نتیجهبخش است. رویکرد اول این است که به فرآیند جستوجوی کار از موضع قدرت نگاه کنید. در این رویکرد، فرد به خود میگوید: «من به یک شغل جدید نیاز دارم. به خودم ایمان دارم و مطمئنم که یک شغل خوب پیدا خواهم کرد. اگر قبل از پیدا کردن شغل موردنظرم به مشکل مالی برخوردم، در یک شغل نیمهوقت مشغول بهکار خواهم شد، مثل پرستاری از کودک یا کار در رستوران. اما هرگز اجازه نمیدهم این شغلها من را از هدف اصلیام دور کنند.» در این رویکرد شما به خودتان ایمان دارید.
در رویکرد دوم، شما معتقدید که قدرت در دستان کارفرمایان است و شما ضعیف و کماهمیت هستید. در این رویکرد جوینده کار بر این باور است که: «چرا باید برای یافتن یک شغل بهتر تلاش کنم؟ هرقدر هم تلاش کنم بیفایده است.» بسیاری از مردم با این رویکرد (دوم) به دنبال کار میگردند. هر کسی ممکن است طی فرآیند جستوجوی کار، به علت بیپولی ناچار شود یک شغل موقتی پیدا کند. گروه اول در چنین شرایطی میگویند: «من ناراحت نیستم چون این یک شغل موقتی است و تا زمانی در این شغل خواهم ماند که یک شغل مرتبط با تخصص خودم پیدا کنم.» گروه دوم اما میگویند: «زندگی از این بدتر نمیشود چون مجبورم در یک شغل موقتی و سطح پایین کار کنم.»
وقتی فرد بر این باور است که همه نیروهای طبیعت با او سر جنگ دارند، خودش را میبازد و تسلیم میشود. چنین فردی خودش را مسوول اتفاقات بد زندگیاش نمیداند، بنابراین برای بهبود وضع زندگیاش هیچ تلاشی نمیکند. تک تک ما باید به این سوال جواب دهیم که «سر رشته زندگی و شغل ما در دست کیست؟» این سوالی نیست که فقط یک بار به آن پاسخ دهید. ما هر روز باید این سوال را از خودمان بپرسیم.اینکه بپذیرید که خودتان سرنوشت خود را تعیین میکنید کمی ترسناک به نظر میرسد. اما اینکه فکر کنید در این دنیای بزرگ و ترسناک، شما هیچ قدرتی ندارید، به مراتب بدتر است.همین حالا کنترل زندگی شغلی و فرآیند جستوجوی کار خود را در دست بگیرید. این تصمیمی نیست که یک بار و برای همیشه گرفته شود. این تصمیم در چند مرحله اتفاق میافتد.
ممکن است یک روز ناامید شوید و به خود بگویید: «خسته شدم از بس فرم درخواست شغلی پر کردم و نتیجه نگرفتم.» سپس با روشهای جدید رزومهنویسی آشنا میشوید. یک روز دیگر با خودتان میگویید: «شاید بهتر باشد در حین جستوجوی کار با افراد جدید آشنا شوم.» سپس به یک گردهمایی شبکههای کسبوکار میروید.شما ممکن است در آن رویداد با افراد جالب یا خستهکنندهای آشنا شوید اما هرگز نمیگویید «وقتم هدر رفت.»در عوض به خود میگویید: «من با سه نفر از افراد موفقی که آنجا حضور داشتند ارتباط برقرار خواهم کرد و درباره سایر رویدادهایی که افراد موفق را گرد هم میآورد، تحقیق خواهم کرد.»
سپس تصمیم میگیرید برای خودتان یک کارت ویزیت طراحی کنید و نام خود را به عنوان مشاور روی آن بنویسید. هنوز نمیدانید در چه زمینهای مشاوره ارائه خواهید کرد، پس فعلا تنها به درج اسم «مشاور» بسنده میکنید. همین اقدام کوچک ممکن است فرصتهای جدیدی برای شما ایجاد کند.همیشه با موانع و مشکلاتی روبهرو خواهید شد. هر چقدر انسان موفقتری باشید، مشکلات بزرگتری بر سر راهتان قرار خواهد گرفت. به مرور یاد میگیرید که چگونه با این مشکلات مقابله کنید و موانع را از سر راه بردارید. تمام این مشکلات به رشد شما کمک خواهند کرد. انسان دائم وسوسه میشود که از مسوولیت شانه خالی کند و بگوید: «تقصیر من نیست اگر به اهدافم نرسیدم. نگاه کن با چه موانعی روبهرو هستم.» هرگز چنین نگویید چون با گفتن این جملات، قدرت خود را از دست میدهید. برای عبور از این مسیر به قدرت خود نیاز دارید.
به خود بگویید: «من از هر مشکلی که تا به حال در زندگیام وجود داشته درس گرفتهام. این مشکل را نیز به فال نیک خواهم گرفت.» کسانی که میدانند سر رشته زندگی شغلیشان در دستان خودشان است، هرگز منتظر نمیمانند تا فرصتها بر سر راه آنها قرار بگیرند. آنها خودشان دست بهکار میشوند و به دنبال فرصتها میگردند. آنها فعالیتهای داوطلبانه انجام میدهند. شبکه ارتباطات خود را گسترش میدهند و سایر جویندگان کار را آموزش میدهند. آنها یاد میگیرند که چطور خودشان و تخصصشان را مثل یک محصول تبلیغ کنند. آنها در لینکدین به دنبال کارفرمایان میگردند.مهمتر از همه، آنها از تجربههای جدید استقبال میکنند و هر روزشان با روز قبل متفاوت است.هرگز از آنها نمیشنوی که بگویند: «کاملا ناامیدم. هیچ کارفرمایی من را دوست ندارد و این منصفانه نیست.»آنها عدم موفقیت خود را گردن نرخ بیکاری نمیاندازند. چه این نرخ 4/ 6 درصد باشد چه 25 درصد، به هر حال آنها به شغل نیاز دارند و باید روی کار پیدا کردن تمرکز کنند.آنها میدانند که باید قدمهای بعدی را بردارند و اگر آخرین روشی که بهکار بردند موثر نبود، روشی جدید را امتحان کنند.آنها میدانند که برای به دست آوردن هر چیز ارزشمندی باید تلاش کرد. پس چرا فکر میکنید پیدا کردن یک شغل که برازنده شماست باید آسان باشد؟
/دنیای اقتصادی