بیمه مرکزی هویت کارشناسی و تخصصی ندارد؛ نه اعتبار داریم و نه اقتدار
عصر بانک؛رئیس کل بیمه مرکزی در جلسه مشترک با کارکنان بیمه مرکزی، اداره کل قبولی از خارج و کارت سبز به گفت و گو پرداخت. مشروح سخنان رئیس کل به این شرح است:
خرسندم که در خدمت همکارانم در اداره کل قبولی از خارج و کارت سبز هستم. ایام را تسلیت می گویم انشاء الله که عزاداری هایتان قبول درگاه حق باشد.
پیش از پرداختن به گزارش شما، باید بدانیم این خدمتی که در قالب سازمان به نام کارت سبز ارائه شده برای چیست. یک چنین تمهیدی در بعضی از کشور ها اندیشیده اند و دفتری راه اندازی کرده اند برای اینکه آدم هایی که در جریان تبادل کالا و انسان بین کشورهای مختلف با وسایل نقلیه رفت و آمد می کنند اگر دچار حادثه شدند در قالب یک سازماندهی مشخص جبران خسارت شود و بی پناه نمانند. یعنی هم تجارت و رفت و آمد را تسهیل کنند و هم خسارت جبران شود. بنابراین، اصل بحث وقتی این است همه گزارش آمار شما باید مربوط به این حوزه باشد که ما چقدر از این امکانات و با چه سرعتی و سهولتی بهره مند شدیم، مشکلاتی که در این ارتباط وجود دارد چیست و چگونه می شود آن را بهبود بخشید؟ چطور می شود به این آدم ها به سرعت خدمت رسانی کرد؟ نواقصی که در رسیدگی به حادثه بین کشورهای عضو وجود دارد در گزارش هایی که لازم است تهیه شود و در تبادل اسناد و مدارک بین کشورها و دفاتر ملی، پرداخت خسارت و درآمدها دیده شوند؛ اما من چنین چیزی در گزارش شما ندیدم و این نشان می دهد که مسئولان این دفتر و کسانی که با این موضوع سر و کار دارند هدف اصلی که خدمت به مردم است و کسانی که این کارت سبز را از ما می خرند آنقدر برایشان اهمیت نداشته است که شاید یک سری چیزهایی که روی کاغذ نوشته شده در گزارش بیاوریم؛ حالا اسم آن موافقتنامه است یا هر چیز دیگری.
شما باید بررسی کنید چرا فقط شرکت بیمه ایران باید این خدمت را به مردم ارائه بدهد؟ چرا نباید به همه شرکت های بیمه اعلام شود که هر کس داوطلب است می تواند این خدمت را ارائه دهد تا رقابت بوجود بیاید؟ همین آمار مختصری که من دیدم به نظر می آید که این اقتصادی است و میانگین حق بیمه ها و خسارت ها در این پنج شش سالی که آورده اید ( البته باید از ابتدای این طرح می آوردید) نشان می دهد که سالی چهار پنج میلیارد تومان حق بیمه تولید شده اما خسارت ها آنقدر نیست و این یک بحث اقتصادی است و به همین خاطر باید رقابتی شود؛ دلیلی ندارد که فقط بیمه ایران این خدمت را ارائه کند. بیمه مرکزی باید فرصتی فراهم بیاورد تا شرکت های بیمه ای که داوطلبند بتوانند این بیمه نامه را صادر کنند. بیمه مرکزی نظارتی روی نحوه رسیدگی و زمان بندی داشته باشد و ببیند از زمانی که خسارت وارد می شود تا زمانی که خسارت پرداخت می شود چقدر زمان می برد. این باید در شرایط جدید بین المللی و در شرایط جدید بعد از توافق نامه که ما بنا داریم روابط مان را با کشورهای دیگر بهبود بخشیم به حداقل برسد و این بهبود بخشی در حرف نیست بلکه در عمل است. در قرار گرفتن در فضای رقابتی است که همه در خدمت رسانی رقابت می کنند. بدون رقابت، کیفیت و کاهش هزینه ها کسی نمی تواند در این بازار بین المللی کاسبی کند.
اگر ما می خواهیم ترددها بیشتر شود و روابط گسترش پیدا کند باید این فلوچارتِ رسیدگی و پرداخت خسارت در حوزه کارت سبز را دقیقا کنترل کنیم؛ نواقص را برطرف کرده و حتی با کشورهای عضو کارت سبز رقابت کنیم؛ تا جایی که گفته شود ایرانی ها سریعتر از هر کشور عضو کارت سبز خسارت پرداخت می کنند؛ رسیدگی می کنند؛ سازمان دارند؛ نظم و ترتیب دارند؛ پروتکل دارند؛ این ها بحث های اصلی و بحث هایی است که بیمه مرکزی باید به آن حساس باشد. گزارش شما در مورد اینکه کارت سبز چه بوده و چه زمانی تشکیل شده، این ها تاریخچه است! ما عملکرد می خواهیم و این عملکرد هاست که باید با استناد به آمار و ارقام به آن پرداخته شود؛ از ابتدا که کارت سبز تشکیل شده هر ساله چند کارت خریداری شده است؟ چند نفر حادثه دیده اند؟ در چه کشورهایی و نحوه انعکاس آن چه بوده است و فاصله زمانی رسیدگی چقدر بوده و چه کشورهایی با ما همکاری کرده اند وکدام کشورها کوتاهی کرده اند؟ دلایل عدم همکاری آنها چه بوده است؟ دلایل عدم تسریع تبادل پول اسناد و مدارک چه بوده است؟ سخت افزاری بوده یا نرم افزاری؟ این مسائل موارد اصلی در بیزینس است؛ این هاست که باید به آن پرداخته شود.
در مورد بحث قبولی از خارج هم، بیمه مرکزی و صنعت بیمه کشور همیشه خریدار و مصرف کننده بوده و این امر دلایل متعددی داشته است؛ یکی از این دلایل این بوده که بیمه گذاران بزرگ ما مثل کشتیرانی، نفتکش، هواپیمایی و پتروشیمی در ارتباطات با پیمانکاران و بازار خارجی علاقه مند بودند که پوشش های بیمه ای را از این بازارها بگیرند. طبیعتا وقتی که عرصه ای برای کار کردن نباشد تجربه ای هم به دنبال نخواهد داشت و حتی اگر دانش بیمه ای و اقتصادی هم باشد چون آن دانش در عمل تجربه نشده به تدریج راکد می شود و انباشت سرمایه کارشناسی بوجود نمی آید. تحریم ها این فرصت را برای کشور فراهم کرد که همه این بیمه گذاران که بازار خارج روی آنها بسته شده بود، ناچار شدند پوشش های خود را از داخل تأمین کنند، وقتی این اتفاق افتاد بیمه گران ایرانی هم ناچار به ارائه خدمات کارشناسی شدند. بنابراین در عرصه عمل، در ارزیابی ریسک، در صدور بیمه نامه، در ارزیابی و پرداخت خسارت، در کلوزها و نرخ وشرایط ناچار شدند کارشناسان بیمه ای شرکت های مختلف ورود کنند، درگیر شوند و تجزیه و تحلیل کنند؛ با بیمه گذاران و بیمه گران چانه بزنند تا بالاخره یک انباشت تجربه و دانش و سرمایه بوجود بیاید؛ این سرمایه کارشناسی و این انباشت دانش کارشناسی به اینجا رسید که بالاخره همه بیمه نامه های مورد نیاز کشور توسط شرکت های بیمه داخلی صادر شود. به محض این که تحریم ها برداشته شود دوباره همان بیمه گذاران به خارج روی می آورند، چرا؟ به دلیل اینکه نفتکش و کشتیرانی خدماتی که P&I لندن به آنها می دهد با این خدماتی که P&I کیش می دهد یا اعتباری که بیمه قشم می دهد و بیمه نامه هایی را که صادر می کنند همه این ها در بازارهای خوب بیمه ای اعتبار آنچنانی ندارد؛ در نتیجه بهانه خوبی دارند تا دوباره راه بیفتند به سمت بازار خارج!
از طرف دیگر اقداماتی در سطح سیاسی و دولت باید انجام بگیرد که اگر این ها می خواهند خدماتی بخرند به واسطه شرکت های داخلی خریداری کنند و خودشان مستقیم با شرکت های خارجی طرف نشوند تا بیمه گران ایرانی در عرصه صدور این بیمه نامه ها باشند و بالاخره ارزیابان خسارت و ارزیابان ریسک شکل بگیرند و ریسک های بزرگ کشور را محاسبه و ارزیابی کنند و در این زمینه نیازمند خارجی ها نباشیم. داده ها واطلاعات جمع آوری و تجزیه تحلیل شود تا بر اساس آنها بتوانیم رقابت کنیم. تمام رقابت بیمه گران دنیا بر سر داده ها و اطلاعات است؛ یعنی محاسبات را همه بلدند؛ نرم افزار اکچوئری در اختیار همه هست؛ بحث اصلی این است که کدام بیمه گر اطلاعات بهتر و دقیق تری از ریسک و تبعات آن جمع آوری کرده و در اختیار دارد و از آنها استفاده می کند. این سامانه سنهاب که شکل گرفته دقیقا به بیمه مرکزی کمک می کند تا گنجینه ای از اطلاعات و دانش بیمه ای قابل دسترس داشته باشیم و اگر کارشناسان علاقه مند و صاحب نظر و با نگاه وسیع تر نه فقط در محدوده بازار کوچک بلکه بازار بین المللی داشته باشیم، با این داده ها و اطلاعات کار و آنها را تحلیل می کنند تا بتوانند به جایگاهی برسند که نرخ و شرایط بدهند و رقابتی باشد؛ اگر این اتفاق نیفتد با نگاه و سبک و سیاق فعلی ما به جایی نخواهیم رسید.
دغدغه ها و نگرانی ها در داخل بیمه مرکزی در مورد این است که ساختار مشکل دارد؛ بیمه مرکزی یک سازمان و نهاد کارشناسی است. به این دلیل که مقررات تنظیم می کند، نظارت می کند؛ ارزیابی می کند؛ تحلیل می کند. اگر این اطلاعات را در سطوح کارشناسی منوط به این کنیم که در سلسله مراتب اداری در کجا قرار دارد؛ طبیعتا هیچ گاه چنین اتفاقی در بیمه مرکزی نخواهد افتاد که کارشناسی با هویت همکاران جایگاه اول را داشته باشد. نه اینکه من در کدام رده و جایگاه اداری قرار دارم؟ اگر که حرفمان و دعوایمان این باکس ها و این بالا و پائین ها باشد طبیعتا به عمق نمی رسیم و بحث ها در سطح می ماند و هیچ چیزی شکل نمی گیرد و صنعت بیمه کشور هم جایگاه و اعتباری نه در داخل و نه در خارج از کشور پیدا نخواهد کرد.
چرا به حرف هایمان، ایرادهایمان و ادعاهایمان کسی توجه نمی کند؟ چرا به این حرف های ساده ای که اینقدر عوارض به این صنعت نبندید و مالیات بر ارزش افزوده نگیرید، کسی توجه نمی کند؟! و برای این صنعت اعتبار ندارد؟ اعتبار از چیست؟ اعتبار به این است که پُست درست کنیم از قبیل مدیر کل و معاون و مدیر و رئیس اداره و غیره، اعتبار به حرفِ کارشناسی و عمل درست است؛ اگر مردم از خدمات شرکت های بیمه راضی بودند، حرف صنعت بیمه هم ارزش داشت.
اگر در بیمه مرکزی هویت، هویتِ کارشناسی و تخصصی بود، هم اقتدار داشت و هم اعتبار و هم حرف او را می خواندند. اما وقتی که نه دانش و نه کارشناسی و نه تجزیه و تحلیل وجود ندارد ولو اینکه صدها سنهاب و دیتابیس هم درست کنیم بدون طبقه بندی و تجزیه و تحلیل و تبدیل آن به دانش و کاربرد آن به عمل، چیزی از آن در نمی آید. این ها به پُست و موقعیت بستگی ندارد! زمانی کارها درست سر و سامان می گیرد که اطمینان داشته باشیم هیچ آدم کارشناسی با پشتکار و توانمندی درجا نمی زند.
سیستم نیاز به آدم های دلسوز، علاقه مند، درستکار و کارشناس دارد و خود سیستم این ها را ارتقا می دهد. لازم نیست این آدم ها به دنبال پُست باشند چون نیاز سیستم نیاز مملکت و نیاز دنیاست. رقابت در ارائه توانمندی هاست؛ وقتی توانمندی داشته باشیم و آن را ارائه ندهیم و از آن استفاده نکنیم ولو این که از این باکس بالا برویم هیچ ارزش افزوده ای ایجاد نمی شود؛ باید خودمان را در این ارزیابی ها قرار دهیم که من چه ارزش افزوده ای ایجاد می کنم؟ باید تعریف کنیم ارزش افزوده ای را که ایجاد کرده ایم برای کمک به صنعت بیمه است. توسعه صنعت بیمه برای چیست؟ برای اینکه مردم ایران از این موهبت که اسم آن بیمه است برخوردار باشند؛ آیا فقط باید بیمه نامه بخرند و جیب آنها را خالی کنیم؟ خیر! باید به آنها اطمینان خاطر دهیم که ما به بیمه نامه ای که به شما می فروشیم، به مفاد آن پایبندیم، اگر برای شما مشکلی پیش آمد، به سرعت رسیدگی و خسارت را پرداخت می کنیم. آیا وضعیت فعلی صنعت بیمه این است؟ خودمان را درگیر قبولی از خارج و داخل کنیم اما وقتی مردم ناراضی اند، ارزشی ندارد. آنقدر از راننده های ایرانی که در کشور های دیگر دچار مشکل شده اند و کسی به آنها رسیدگی نکرده شکایات هست که این ها را باید ببینیم و برای اینها باید پروتکل؛ تفاهم نامه و توافق نامه بنویسیم.
کار ما باید این باشد که راننده ایرانی که از مرز خارج می شود اطمیان صددرصد داشته باشد که هر حادثه ای که برایش پیش بیاید تحت پوشش است؛ در سطوح بالاتر؛ گردشگر ایرانی، تبعه ایرانی، خیالش راحت باشد که در هر کجای دنیا دچار حوادث رانندگی شد پشتوانه ای دارد. این هدف است. بقیه حرف است. هزارتا از این پروتکل ها بنویسید اما اگر راننده ایرانی بی پناه باشد، تبعه ایرانی در سرزمین های دیگر بی پناه باشد؛ راننده ترک و بلغار هم در کشور ما بی پناه باشد این ها هیچکدام ارزش ندارد! اصل بحث اینهاست و همة نگاه ما باید به سمت این باشد که چگونه به آنها کمک کنیم.
بحث قبولی از خارج هم بحث کارشناسی است. زمانی در این مملکت به کرار دیده ایم که عده ای روابطی را با کشورهای خارجی داشتند و گوشه ای از ریسک بدشان را که نمی توانستند جای دیگر Place کنند با واسطه گری در بازار ایران Place می کردند؛ ضریب خسارت هم بسیار زیاد بود. کارخانه رنگ در ابوظبی 10 درصد ریسک را می پذیرفتند و بعد از یک ماه 6 میلیون دلار خسارت سریع با ایمیل می دادند و پرداخت می کردند و کسی هم نبود که بپرسد اصل قضیه چه بوده است؟ گزارش ارزیابی این کارخانه رنگ کجاست؟ چرا پذیرفته اید؟ حق بیمه اش چقدر بوده است؟ هیچ حساب و کتابی در کار نبود و همه در لفافه و پنهانی انجام می شد. این ها باید برچیده و جمع شوند؛ اینکه در بحث قبولی از خارج، بیمه مرکزی و شرکت های بیمه ای بر اساس روابط و دلال بازی بخواهند برای کسان دیگری منافع و رانت درست کنند، باید برچیده شود و جایش را به کارشناسی بدهد.
همانطور که ما ریسک مان را Place می کنیم، هزار جور بیمه گران اتکایی و شرکت های خارجی بالا و پایین می کنند و چانه می زنند؛ ما هم باید همین موضع و همین جایگاه را در باره ریسک های خارجی داشته باشیم و روی نرخ؛ شرایط و استتثنائات بحث کنیم. زمانی می توانیم این کار را انجام دهیم که اطلاعات داشته باشیم؛ این اطلاعات از آسمان نمی آید، باید شیوه دسترسی به این اطلاعات را پیدا کنیم، باید کارِ کارشناسی بکنیم. در دوره ها شرکت کنیم، آموزش بگیریم، فن مذاکره و بازاریابی بلد باشیم و بدانیم چه ترفندهایی وجود دارد. اگر این ها نباشد 100 اداره قبولی از خارج و 50 رئیس و پرسنل هم داشته باشیم، چیزی از آن در نمی آید؛ اما یک نفر می نشیند در یک دفتر کار در لویدز لندن، بیمه و حمل و نقل فلان کشتی در فلان دریا را نرخ و شرایط می دهد. در یک منطقه شرایط چاه نفت را همان آدم می دهد. حرف او هم حرف آخر و فصل الخطاب است. چرا؟ برای اینکه کارشناس این کار است و اطلاعاتش را هم راحت در اختیار دیگران نمی گذارد! این اطلاعات خاص خودش هست و به عنوان سرمایه خودش از آن استفاده می کند.
هر اطلاعاتی سرمایه نیست؛ اطلاعاتی سرمایه است که خوب بررسی شده باشد، پخته شده باشد، تحلیل شده باشد و از آن نتایجی بدست بیاید تا بتوان از آنها در مذاکرات استفاده کرد. بحث اصلی ما کارشناسی است. اگر بتوانیم توان کارشناسی را در بیمه مرکزی درست کنیم، قبولی هم قطعاً بر اساس اصول و مبانی خودش می تواند انجام شود و صرفه اقتصادی هم باید داشته باشد. به صرف اینکه بازار خارج باز شده و فقط برای اینکه بگوئیم ما هستیم و فقط خریدار نیستیم و فروشنده هم هستیم آنوقت چه داریم که بفروشیم؟ آیا 4 تا کارشناس داریم که دانش بیمه ای و ارزیابی ریسک و تسلط به زبان انگلیسی داشته باشند و در مذاکرات نمانند؟ یا نه، اینکه دنبال بروکرهایی برویم که برای ما تصمیم بگیرند و تازه سر ما هم منت بگذارند که نرخ 1.6در هزار بود که من آن را 1.5 در هزار کردم؛ حتی این ارقام را هم ما نمی دانیم چیست؟ وقتی بدانیم نه فریب این را می خوریم که این بروکر برای ما کاری انجام دهد و نه اجازه می دهیم به ما گران بفروشند و از ما ارزان بخرند. این ها پایه اش، اصولش، کارشناسی اش و بسترهایش باید در بیمه مرکزی فراهم شود.
همه می دانید اتکایی یک زمانی ابزار نظارت بوده است. در حال حاضر من معتقدم اتکایی در بیمه مرکزی نه تنها ابزار نظارت نیست بلکه اتکایی اجباری یکی از موانع رشد و توسعه بازار و اعمال نظارت است. یعنی آنهایی که باید بر آنها نظارت شود به دلیل آنکه ما را شریک و هم پیمان خود تلقی می کنند، فکر می کنند منافع مالی مشترک داریم. بیرونی ها هم همین نگاه را دارند، فکر می کنند بیمه مرکزی با شرکت های بیمه شریک است، بنابر این نمی تواند حافظ حقوق مردم و بیمه گذاران باشد. هر چند ما بگوئیم بیمه مرکزی در فرهنگ اش، در نظارت اش مطلقا چنین چیزی نیست. یعنی ما از خطای شرکت بیمه ای چشم پوشی نمی کنیم به دلیل اینکه منفعت او منفعت ما هم است. ما چنین کاری نمی کنیم اما ظاهر، ساختار و سازمان نشان می دهد که ما شریک شرکت های بیمه هستیم. به چه دلیل؟ به این خاطر که همین اتکایی اجباری ما باید از بیمه مرکزی جدا شود تا شائبه ای در نظارت بیمه مرکزی وجود نداشته باشد.
بیمه مرکزی نهاد نظارتی است و نماینده دولت است و مردم باید به آن اعتماد داشته باشند که حافظ حقوق بیمه گذاران است و قبول نمی کنند که وقتی ما شریک بیمه گران هستیم حافظ حقوق بیمه گذاران هم باشیم؛ بنابراین این جدایی باید صورت بگیرد. اتکایی در بیمه مرکزی کار حاکمیتی نیست بلکه یک فعالیت بازرگانی است و چون کار بازرگانی است باید جدا و تبدیل به یک شرکت ملی اتکایی شود که هم سرمایه اش را دارد و هم نیروی انسانی. بیش از 100 تا 120 نفر از کارشناسان و مدیران بیمه مرکزی سال ها در این حوزه کار کرده اند، یک زمانی می رسد که باید بروید بازاریابی کنید، بازرگانان خارجی می آیند و صف می کشند معاون اتکایی و مدیرانشان را ببینند تا بلکه در آینده بتوانند سهمی از این کیک بیمه ای ایران نصیب شان شود. آن موقع شرکت بیمه اتکایی ملی هم اگر بخواهد یک تکه از کیک بیمه هند، کیک بیمه روسیه، کیک بیمه آذربایجان گیرش بیاید، باید راه بیفتد و وقت بگیرد و پشت در دیگران بنشیند و مذاکره و تملق کند که ما هم هستیم. دوره ای که ما در اتاقمان بنشینیم و همه بیایند به ما سهم بدهند تمام شده است، اصلا فضا، فضای متفاوتی می شود؛ فضای بازاریابی، کار و رقابت.
فضای نهاد حاکمیتی کاملا متفاوت است؛ به شرکت بیمه می گوید این کار را بکن و این کار را نکن؛ اما هیچکس به شریک خود نمی تواند بگوید این کار را بکن و این کار را نکن! پس منطقی است که باید از یکدیگر جدا شوند تا نظارت جایگاه خود و بیمه گری اتکایی هم جایگاه خودش را پیدا کند. وقتی می گویند اتکایی به عنوان یک شرکت و بیزینس و یک کسب و کار شکل گرفته است، بحث بحث کارشناسی و توانمندی است. آنموقع یک شرکت بیمه اتکایی به جای صد نفر ممکن است با 20 نفر هم اداره شود. در چشم انداز آینده نباید فکر کنیم که شرایط همیشه همان چیزی است که الآن هست؛ شرایط تغییر خواهد کرد؛ شرایط بازی در گل کوچک با چند نفر آدم با شرایط در یک بازی بزرگ جام جهانی تفاوت زیادی دارد.
اگر صنعت بیمه کشور بخواهد در یک بازار جهانی وارد شود، باید متفاوت باشد؛ در نگرش خود تغییراتی ایجاد کند؛ این محدود نگری و خُردنگری که همه اش به منفعت شخصی مان فکر کنیم و اگر در خطر بیفتد همه چیز را زیر سوال ببریم، باید عوض شود. نگرانی عده ای در بیمه مرکزی با خیال اینکه اگر بیمه اتکایی از بیمه مرکزی جدا شود پس تکلیف صندوق بازنشستگی چه می شود؛ تکلیف این پاداش ها و وام ها و … چه می شود؟ نگرانی برای منفعت های شخصی است! منفعت جمعی منفعت صنعت بیمه و اقتصاد و جمهوری اسلامی است. فکر کنیم که چه به نفع ماست؟ می دانید که برای این موارد هم فکر خواهد شد و اینگونه نخواهد بود که اگر اتکایی از نظارت جدا شود کارمند بیمه مرکزی مثل کارمند ثبت احوال خواهد شد؛ نهادهای نظارتی در همه جای دنیا مقررات ویژه، پرداخت های خاص و بودجه های خاص خودشان را دارند، اینگونه نیست که بخاطر نگاه برخی از ما در بیمه مرکزی که خُردنگر و سطحی نگر و کوچک است، فکر کنیم همه دنیا و مملکت و پیشرفت و تحول و رشد آن حول و حوش منافع شخصی ما می چرخد.
اگر دولت و مسئولین به این نتیجه رسیدند که این شیوه ساختار و سازمان به نفع صنعت بیمه کشور و اقتصاد ملی کشور است، با یک مصوبه این کار را انجام می دهند و ما این زمینه را در بیمه مرکزی فراهم کرده ایم. معاونت اتکایی بیمه مرکزی به لحاظ شکل، ساختار و سازمان مانند یک شرکت بیمه اتکایی است یعنی از فردا اگر اسم این معاونت شرکت بیمه اتکایی ملی ایران شد هیچ کار خاصی نباید صورت بگیرد؛ همه چیز سرجای خودش هست و ساختار و چارچوب قانونی خودش را دارد و همه واحدهایی را که باید به آن اضافه شود نیز دارد فقط یک واحد سرمایه گذاری است که آن هم با یک تصمیم به آن ملحق می شود. باید به این فکر کنیم که اگر آن شرکت شکل گرفت و اتکایی اجباری هم برداشته شد؛ آنموقع چه اتفاقی می افتد و چه چیزی تغییر می کند؟ با هر کارمزدی صورتحساب بزنیم آنها هم کارمزد را پرداخت می کنند و هر ریسک را به شما می دهند؟ بیمه گر انتخاب می کند که چه شرکتی اتکایی را ارزانتر می دهد؛ کدام شرکت قرارداد بهتری تنظیم می کند؛ چه نوع قراردادی به نفع اوست؟ آنموقع دعوای بیزینسی است و اقتدار بیمه مرکزی نیست که هر کس را بخواهیم احضار کنیم و هر کس را بخواهیم جریمه کنیم و صورتحساب بدهیم؟ تاکنون در دنیا کدام بیمه گر اتکایی بیمه گر مستقیم را جریمه کرده است؟ اصلا می پذیرد که جریمه شود؟ کدام بیمه گر اتکایی بیمه گر مستقیم را بخاطر اینکه حق بیمه را دیر پرداخت کرده به دیوان محاسبات و بازرسی کل کشور می برد؟ این ها همه تغییر می کند و رابطه بیزینسی می شود؛ آیا این نیروهای ما چنین روحیاتی، چنین دانشی، چنین تبحری در خودشان دارند؟ اگر ندارند باید آموزش ببینند؛ و اگر آموزش پذیر نیستند جایگاهی نخواهند داشت. کارشناس تعیین می کند چقدر بگیرد، کجا باشد؟ در ساختارهای اداری است که این مسائل معنی دارد، در ساختار بیزینسی مبتنی بر کارآیی، افراد توانمند و کارشناسان هستند که جایگاه خودشان را تعیین می کنند و سازمان و ساختار نیست که بگوید چه فردی کجا بنشیند و تعیین کند که چقدر حقوق و مزایا بگیرد؛ باید به آنجا برسیم و آنجا جای سختی است. برای اینکه 80 سال سابقه بیمه گری و اطلاعات بیمه گری در این مملکت هست که این ها نقطه قوت ماست. هر بیمه گر خارجی هم اگر بخواهد وارد بازار بیمه ایران شود، بدون مشارکت بیمه گران ایرانی و دستیابی به اطلاعات بیمه گر ایرانی نمی تواند کار کند. اینطور نیست که هر خارجی به محض اینکه آمد بازار کشور را بگیرد؛ با شناختی که بیمه گران ایرانی از روحیات مردم، اخلاقیات و مسائل اجتماعی سیاسی و فرهنگی دارند؛ اطلاعاتی را که در این 80 سال انباشت کرده اند درست است که این اطلاعات پرورده و پروسس نشده اما وجود دارد؛ به پرونده های شرکت بیمه ایران مراجعه کنید هزاران پرونده وجود دارد که اطلاعات آن را می شود استخراج، طبقه بندی و جمع بندی کرد و تبدیل به آموزش بیمه ای کرد. از پژوهشکده بیمه خواسته شده این کار را انجام دهد و در حال سازماندهی برای انجام آن است. این اطلاعات آینده صنعت بیمه کشور و آینده بیمه در دنیاست.
طبیعتا وقتی صحبت قبولی از خارج است تمام دنیا مطرح می شود؛ حال باید ببینیم برای تمام دنیا آمادگی، درک و نگرش مناسب داریم، مهارت مناسب و کافی داریم یا خیر؟ باید به آنها پاسخ داد اما اگر نکات اصلی را درک نکردیم هرگز مسیر درست را طی نمی کنیم؛ نقطه اصلی همان افرادی هستند که باید از این خدمات استفاده کنند. این خدمات باید سریع، منصفانه، و محترمانه به آنها ارائه شود؛ اگر توانستیم این سرعت را زیاد کنیم احترام و انصاف بیشتری در کارمان داشته باشیم؛ و روش هایی پیدا کنیم آنموقع این بیزینس رونق پیدا می کند و ما هم از منافع آن بهره مند می شویم. مردم راضی و در پی آن جامعه راضی و مسئولان هم راضی خواهند بود؛ همچنین صنعت بیمه معتبر، قانونمند و محترم خواهد شد اما الآن بیمه گران را یک عدة کلاهبردار و شارلاتان می دانند که وقتی می خواهند بیمه نامه بفروشند؛ خوش اخلاق و خوب هستند و تا اینکه اعلام خسارت می شود کاملا تغییر می کنند! شخصیتی مثل دکتر جکیل و مستر هاید. این شخصیت در نماینده های بیمه است که زنگ می زند، فرد را کلافه می کند تا بیمه نامه بفروشد اما وقتی فرد دچار حادثه می شود و خسارت می بیند، در شرکت بیمه همه اخم هایشان درهم می رود! اگر این روش ها را درست کردیم و مردم و بیمه گذاران احساس کردند عادلانه و منصفانه با آنها برخورد می شود؛ کار ما درست می شود.
ما همواره باید در کارمان آمار و اطلاعات داشته باشیم؛ از 50 سال پیش بیمه مرکزی همیشه در کارِ قبولی از خارج بوده است؛ آمار واطلاعات باید همیشه جلو چشم مان باشد؛ تصمیم گرفتیم به چه کسی دادیم؟ چقدر خسارت گرفتیم؟ کدام شرکت، کدام بروکر و کدام کشور است؟ منش و رفتارش چگونه بوده است؟ همه این ها دائما باید جلو چشمانتان باشد نه اینکه هر بار من گفتم بگوئید داریم روی آن کار می کنیم!
این ها باید به عنوان ابزار کار در دسترس باشد. فقط بحث روابط با کشورهای خارجی را مطرح می کنند(پروتکل)؛ نشستی با افغان ها داشتیم و گفتیم که حاضریم کارشناسان آنها را رایگان آموزش دهیم. اگر 50 کارشناس از افغانستان توسط ما آموزش دیدند، احترام گذاشتیم و تر و خشک شان کردیم، وقتی بر می گردند به کشورشان کارشناسان یا مدیران آینده افغانستان خواهند شد؛ همیشه که نباید آنجا جنگ باشد روزی که از هرج و مرج درآِید یک کشور مسلمان فارسی زبان و کشور همسایه و 50 دوست در صنعت بیمه آنجا داریم که این ها با خاطراتی که از ایران دارند آموزشی که در ایران دیده اند، و دوستانی را که پیدا کرده اند همیشه به جانب ایران نگاهی دارند. من اگر جای مسئولان این دفتر بودم سریع با پژوهشکده هماهنگ می کردم که چه دوره هایی برای 50 کارشناس افغان در ایران مناسب است؛ چند استاد لازم داریم و از موسسه مالزی هم که اینجا همکاران را آموزش می دهند استفاده می کردیم و یک دوره ی دو سه ماهه آموزشی با هزینه بیمه مرکزی برگزار می کردیم.
یک وقتی است که ما چشم انداز دوری را می بینیم و یک وقتی تا نوک بینی خودمان را هم نمی بینیم. چشم انداز دور اینهاست. چرا شرکت های خارجی مرتب دوره می گذارند؟ در پژوهشکده بیمه دوره مجانی برگزار می کنند؟ اینها چه می خواهند؟ فکر می کنید آدم های خیرخواهی هستند؟! اتفاقا این ها فرصت طلب ترین افراد در صنعت بیمه دنیا هستند. فقط دنبال فردی هستند که در باربری و مهندسی فعالیت می کند؛ و در نفت و هواپیما و غیره نخبه است! کارشناسان نخبة ایرانی را که در شرکت های بیمه هستند شناسایی می کنند تا بعدا برای آنها بازاریابی کنند، نیامده خیرات کنند. همه آنها در صف ایستاده اند که بیایید برایتان دوره بگذاریم! ما برای شما کلاس بگذاریم! آینده را می بینید چه کسانی معرفی می شوند؟ آن شرکت بیمه چه کسی را معرفی می کند که برای اتکایی کلاس ببیند؟ بهترین کارشناس را معرفی می کند که زبان بلد است، آن شرکت خارجی با نخبگان صنعت بیمه کشور در فلان رشته که زبان بلد است، آن شرکت خارجی می آید با نخبگان صنعت بیمه کشور در رشته ایکس آشنا می شود و آن را برای خودش سرمایه می کند و می داند اگر فردا تماس بگیرد چون معلم اش بوده، او را می شناسد، ارتباط دارد و در انتها منجر به قرارداد می شود! چرا ما چنین دیدگاهی نداریم؟ ما که در انگلستان نمی توانیم برویم آموزش بدهیم ولی در افغانستان که می توانیم آموزش بدهیم. در عراق که می توانیم. به هرحال کشورهایی هستند که به ما وابستگی دارند. آیا این نگاه را داریم ؟ واین دوردست ها را می بینیم؟ اگر این دور دستها را دیدیم، خودمان را آماده می کنیم، ولی وقتی چنین افقی را برای خودمان نمی بینیم خودمان را هم آماده نمی کنیم. در رخوت فعلی خودمان سیر می کنیم و تحولی هم اتفاق نمی افتد.
اگر قرار است در صنعت بیمه اتفاقی بیفتد از داخل بیمه مرکزی، از داخل مغزهای کارشناسی بیمه مرکزی و کارشناسان صنعت بیمه باید اتفاق بیفتد. خارج از اینها هیچ اتفاقی نمی افتد. آیا برای تحول و خلاقیت و دوردست را دیدن، برای آینده نگری دارند فکر می کنند،کار می کنند، سوال طرح می کنند؟ شرکتی می خواهد دفتر بزند، چند سوال فرستاده و گفته به سوالات ما پاسخ دهید. این سوالات را که نگاه می کنی می فهمی چقدر فردی که سوال ها را فرستاده باهوش است. با 10 سوال می فهمد در این کشور وضعیت چیست؟ چنان سوالات را دقیق طراحی کرده است …
ذهن های باز، فکرهای وسیع , دقیق شدن در مسایل اینها آینده را می سازد. بدون خلاقیت و بدون نوآوری و ابتکار هیچ اتفاقی نمی افتد. همه همین جایی که هستیم خواهیم ماند. نفت که زیاد باشد؛ گران باشد بفروشیم همه خوشحالیم و حالمان خوب است؛ نفت که کم فروخته شود و ارزان شود همه ناراحتیم و همه منتظر لطف خدا می مانیم؛ تا این ذهنیت ها هست وضعیت همین است، ولی انشالله شما در مجموعه ایی که هستید با تحصیلات مناسب و با رشته های خوب باید در خدمت کشور وجامعه باشید. درست است که باید رفاه داشته باشیم ولی همه اینها با هزینه کشور ومملکت بوده پس باید گوشه چشمی هم به مملکت داشته باشیم ودین خود را با خدمت گذاری صادقانه ادا کنیم.
/تسنیم